بخش اول/ مهدی فضائلی مدیر موسسه سروش در گفتگوی تفصیلی با «نسیم آنلاین»:

برخی مدیران دولت سازندگی؛ در نظام شاهنشاهی هم می‌توانستند مدیر باشند

کدخبر: 2005774

مهدی فضائلی گفت: سازندگی های دولت های پنجم و ششم برای کشور بسیار گران تمام شد، چرا که مسئولان آن زمان سیاستهای امام (ره) و انقلاب اسلامی را باورنداشتند

به گزارش خبرنگار «نسیم آنلاین» دولت سازندگی به دلیل نقش ویژه ای که در دوران انقلاب داشته، یعنی بلافاصله پس از جنگ تحمیلی و در شرایط بدور از بحران نظامی و سیاسی مسئولیت اداره کشور را ایفا کرده، نقش خاصی در ایجاد بسیاری از مناسبات و شرایط امروز کشور داشته و بسیاری از آنها را پایه گذاری کرده است. دولتمردان سازندگی با تلفیق جریانی که بعدها اصلاح طلب خوانده شدند، مجموعه وقایع دوران دوم خرداد را در کشور رقم زدند و نهایتا پس از هشت سال دوری از صحنه اول سیاسی و اجرایی کشور، توانستند بار دیگر در خرداد 92 به حکومت بازگردنند. بسیاری از کارشناسان در بدو این اتفاق و پس از معرفی کابینه یازدهم به مجلس، بیان کردند که دولت یازدهم مخرج مشترکی از دولت سازندگی و اصلاحات است. امروز و پس از گذشت دو سال نیم از دولت یازدهم اما، در فضای سیاسی-اجتماعی و اقتصادی کشور بسیاری از سلسله وقایعی که در دوران سازندگی و بعضا اصلاحات واقع شد، در حال تکرار است. مهدی فضائلی مدیرعامل اسبق خبرگزاری فارس و مدیرعامل موسسه سروش، از جمله افرادی است که اواسط دهه شصت و اوایل دهه هفتاد علاوه بر فعالیت دانشجویی در قالب اتحادیه دانشجویی جامعه اسلامی، در دفتر بازرسی رهبر معظم انقلاب نیز فعالیت داشته و در جریان بسیاری از اخبار و اقوال آن دوران است. دقایقی را با این فعال سیاسی-رسانه ای کشور به گفتگو نشستیم تا ضمن بررسی گفتمانی دولت سازندگی به چگونگی ادامه فرایند سیاست ورزی و عملکرد دولتمردان تکرار شده دولت پنجم و ششم در دولت یازدهم بپردازیم. آنچه در ادامه می خوانید بخش اول گفتگوی خبرنگاران «نسیم آنلاین» با مهدی فضائلی است: *«نسیم آنلاین»: اواخر دهه 60 را میتوان اولین سالهایی نامید که انقلاب با ثبات کامل در چهارگوشه کشور تلاش خود برای بالندگی را بدون مزاحم مسلح آغاز کرد. به عنوان اولین سوال، با توجه به پیشینه انقلاب گری و سپس گره خوردگی جدی زندگی مردم ایران با شرایط جنگ تحمیلی، ملت و دولت ایران این سال ها را چگونه آغاز کردند و چگونه رقم زدند؟ روحیات، افکار و روابط اجتماعی سیاسی مردم و دولت حین و پس از جنگ تحمیلی دارای چه ابعاد و وجوهی شد؟

فضائلی: همانطور که اشاره کردید سال‌ها و روزهای اول پیروزی انقلاب تا سال 68 که انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد شرایط کشور شرایط ویژه و بحرانی بود. از یک طرف استقرار نظام نوپای جمهوری اسلامی که مثل بذری کاشته شده، روزهای اول حیات خودش را تجربه می‌کرد وجود داشت و از سویی غائله های مختلفی در نقاط گوناگون کشور که به امید نابودی این نظام نوپا یا دست به اسلحه برده بودند و یا فتنه می پروراندند وجود داشت.

کشور هر روز درگیر مسائلی مانند غائله گنبد، کردستان، خلق عرب، آذربایجان و تبریز و بخش‌هایی در سیستان بود، هنوز غائله کردستان که پر حجم‌تر و طولانی‌تر از بقیه غائله‌ها بود تمام نشده بود که سال 59 جنگ تحمیلی شروع شد، پس از آن استقرار دولت موقت و بعد اولین انتخابات که در آن شخصثی مثل بنی‌صدر به ریاست جمهوری رسید.

جریان منافقین در همین ایام شکل گرفت، وقایع سال 60 اتفاق افتاد و ترور‌های پی در پی در عالی‌ترین سطوح نظام افرادی مانند مرحوم شهید بهشتی و قریب به 70 نفر از یارانش را در فاجعه ای چون 7 تیر از ما گرفت و یا روز قبل از شهادت دکتر بهشتی، حضرت آقا ترور شدند و یک ماه و اندی بعد در 8 شهریور رئیس جمهور و نخست وزیر کشور در حادثه تروریستی منافقین به شهادت رسیدند و چندین هزار تروری که توسط منافقین در نقاط مختلف کشور و عمدتاً در تهران انجام شد.

با یک مرور بر همه این اتفاق‌ها و تیترهای حوادث می‌بینید که وضعیت کشور چه وضعیت ویژه و واقعاً دشوار و به معنای واقعی کلمه شرایط بحرانی را داشت.

ورود کشور از سال 59 به یک جنگ تمام عیار شرایط خاصی را داشت، تا سال 67 که به هر حال قطعنامه پذیرفته شد و یک مقدار آرامش نسبی حاکم شد، غائله‌ها تمام شده بود و به هر حال جریان نفاق به شدت تضعیف شده بود و احساس می‌شد کشور می‌تواند وارد یک شرایط جدید شود و البته این شرایط جدید هم چند ماهی بیشتر دوام نیاورد که ارتحال حضرت امام(ره) در خرداد سال 68 پیش آمد و سپس انتخاب رهبری جدید توسط خبرگان.

مجموعه این شرایط هم به لحاظ سیاسی و هم به لحاظ فرهنگی -اجتماعی و هم به لحاظ اقتصادی شرایط خاصی را در سراسر کشور ایجاد کرده بود.

شرایط خاص کشور و جامعه از یک طرف متأثر از روزهای اول انقلاب بود و از یک طرف متأثر شرایط سیاسی و درگیری‌ها و چالش‌های دو جریان مدافع انقلاب و جریان ضد انقلاب بود که البته جریان ضد انقلاب طیف‌های مختلفی داشت اعم از منافقین و جریان‌های چپ و جریان‌های ملی مذهبی و امثالهم.

وجه دیگر این دوران، مسائل فرهنگی و مسائل اقتصادی - اجتماعی بود. طبیعتاً کشور در تنگناهای اقتصادی بود، تحریم‌ها شروع شده بود و فروش نفت شرایط خاصی را داشت، جنگ بود و بخش تولید در کشور عملاً به میزان بسیار قابل توجهی کاهش داشت، تنوع محصولات هم طبیعتا خیلی کم بود.

در ابعاد فرهنگی المانهای بسیار تاثیرگذاری بر زندگی و روحیات مردم در شرایط دوران دفاع مقدس وجود داشت، مانند تشییع هر روزه شهدا در اقصی نقاط کشور.

طبیعتاً تهاجم فرهنگی در دوران جنگ برای اینکه بتواند مردم را در معرض تهاجم خودش قرار بدهد امکانات کمتر و ابزار کمتری را در اختیار داشت همه اینها یک شرایط خاصی را در کشور ایجاد کرده بود و البته این شرایط، وجوه مثبتی هم داشت که بحث همدلی و توجه مردم به بحث دفاع مقدس بود، اینکه به تعبیر حضرت امام(ره) جنگ در رأس مسائل بود و تلاش می‌شد که اجازه داده نشود که مسائل دیگر جنگ را تحت تأثیر قرار بدهد مرتبط با همین عرض بنده است.

هر چند هر از چند گاهی مسائل سیاسی و درگیری‌های چپ و راست آن موقع فضای جنگ را به نوعی تحت تاثیر قرار می‌داد، بحث انتخاب نخست وزیر به نوعی تحت تأثیر شرایط جنگ و جبهه‌ها و... بود که وضعیت پیچیده‌ای پیدا کرده بود.

با مرور آن شرایط میفهمیم شرایط کشور تا قبل از انتخابات ریاست جمهوری پنجم، از هر جهت یعنی از جهت اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و امنیتی یک شرایط ویژه و خاصی بود و تحت تأثیر عواملی که گذرا به آن اشاره شد، مجموعه کشور، مردم در داخل و نگاه‌ها از خارج از کشور، طبیعتاً متوجه انتخابات جدیدی بود که قرار است در شرایط جدید برگزار شود. لذا شروع دوره ریاست جمهوری پنجم دارای دو- سه ویژگی منحصر به فرد بود:

اول اینکه این انتخابات اولین انتخابات ریاست جمهوری بود که بعد از بازنگری قانون اساسی انجام می‌شد، در قانون اساسی اول، ریاست جمهوری و نخست وزیر از همدیگر تفکیک بود و اختیارات اجرایی کاملاً در اختیار نخست وزیر بود و رئیس جمهور نقش بسیار کمی را داشت. در بازنگری قانون اساسی یکی از اصلاحاتی که صورت گرفت این بود که پست نخست‌وزیری حذف شد و کلیه اختیارات در ریاست جمهوری متمرکز شد و طبیعتاً رئیس جمهور که در این انتخابات از طرف مردم انتخاب می‌شد اولین رئیس جمهوری بود که با حداکثر اختیاراتی که در قانون اساسی برای مقام اول اجرایی کشور در نظر گرفته شده بود کار را شروع می‌کرد و این خیلی اتفاق مهمی بود.

2- مقطع زمانی آن دوره بود ، چرا که بعد از یک دوره‌ای زمانی این انتخابات برگزار می‌شد که در آن حوادث پی در پی و فراز نشیب‌های بسیار زیاد پشت سر گذاشته شده بود و بعد از این دوران این انتخابات در حال برگزاری بود و یک دولت جدید و یک شرایط جدید می‌خواست استقرار پیدا کند.

3- فردی بود که برگزیده می‌شد، آقای هاشمی رفسنجانی شخصی بود که در دوران قبل از ریاست جمهوری، در مسئولیت ریاست مجلس و در مسئولیت اداره جنگ عضو شورای انقلاب و مسئولیت‌های مختلف که ایشان بعد از انقلاب داشت، یک عنصر طراز اول به لحاظ تأثیرگذاری بود یعنی جزء چهره‌های طراز اول تأثیرگذار بود یعنی ایشان قبل از ریاست جمهوری هم یا در تصمیم‌سازی‌های کلان نقش داشت یا در تصمیم‌گیری‌های کلان.

پس یک فردی با یک چنین شرایط و اختیارات جدیدی که قانون اساسی به او داده بود، زمام امور اجرایی کشور را در دست ‌گرفت و همه اینها دست به دست هم داد تا اینکه یک دوره جدید در شرایطی متفاوت از گذشته شکل بگیرد و در حقیقت مطالبات و توقعات و انتظارات مختلفی که هم در مردم و هم در مسئولین به طور طبیعی وجود داشت و پاسخگویی‌هایی که باید صورت می‌گرفت در چنین مقطعی شروع شود.

* «نسیم آنلاین»: در فضای بعد از جنگ ، اتفاق نظر روی این مسئله وجود دارد که کشور باید ساخته شود و حضرت امام(ره) هم روی این مسئله تاکید دارند، دولت وقت با نگاه ویژه ای به سازندگی و بازسازی کشور شروع به کار می‌کند. با توجه به نکاتی که مطرح کردید رابطه این نوع نگاه به توسعه با فرهنگ عمومی مردم در زمان جنگ چگونه بود؟

فضائلی: مقام معظم رهبری نکته مهمی را چندین بار تکرار کردند، اینکه مراحل مختلف انقلاب را به پنج مرحله دسته بندی کرده بودند مرحله اول؛ پیروزی انقلاب، مرحله دوم؛ شکل‌گیری نظام اسلامی، مرحله سوم؛ تشکیل دولت اسلامی و مرحله چهارم تشکیل کشور اسلامی و مرحله پنجم شکل‌گیری امت و تمدن اسلامی.

مرحله اول یعنی پیروزی انقلاب پشت سر گذاشته شد و مرحله دوم یعنی شکل‌گیری نظام اسلامی هم با استقرار و تدوین قانون اساسی و استقرار نهادهای مختلفی که در قانون اساسی پیش‌بینی شده بود شکل گرفت و تحقق پیدا کرد.

اما درباره مراحل بعدی یعنی شکل‌گیری دولت اسلامی و کشور اسلامی، باید بیان کنم که ما هنوز در این مراحل سیر می‌کنیم چراکه تحقق این مراحل مقدمات زیادی را می‌طلبد که بخشی از آن مقدمات هنوز فراهم نشده است. یکی از مهمترین مقدمات این است که ما هم به لحاظ ‌نظریه‌پردازی و هم رسیدن به یک سری مدل‌ها و الگوهای اجرایی در بخش‌های مختلف از جمله در حوزه اقتصاد هنوز متأسفانه به نقاط قابل قبولی دست نیافته و فاقد چنین مدلی هستیم.

** نه در دولت کنونی و نه در دولت پنجم و ششم، نگاه مبتنی بر آموزه های دینی برای اداره کشور در میان مسئولین وجود نداشت/ مسئولین دولت پنجم صریحا الگوهای غربی را برای اداره کشور تجویز میکردند

یک مجموعه چارچوب‌ها و مسائل کلی در منابع دینی و اسلامی ما وجود دارد که میتواند راه گشای ما در امر حکومت داری و پیشرفت و موفقیت باشد، اما در این میان یکی از مشکلات اساسی این است که متأسفانه عده‌ای به این مورد اعتقادی ندارند و واقعا معتقد نیستند که اسلام به عنوان یک دین کامل و تمام عیار برای همه، حداقل دارای مبانی اولیه زندگی، جامعه و حکومت است.

در شرایط کنونی به عنوان مثال بحث اقتصاد مقاومتی که رهبر انقلاب آن را مطرح و تئوریزه کرده اند و بر آن هم تاکید می‌کنند مورد عمل مسئولین واقع نشده و علیرغم همه تأکیدات و تعیین سیاست‌های کلی اقتصاد مقاومتی که قطعا مبتنی بر اصول اسلامی و دینی و راهگشای مشکلات امروز ماست، هنوز اقدامی از سوی مسئولین را نمی‌بینیم.

نکته این مساله هم اینجاست که نه امروز در سال 94 و آن روز یعنی در سالهای حکومتداری دولتمردان دولت پنجم اصولا چنین باور و نگاهی وجود ندارد و نداشت، نگاهی که مبتنی بر آموزه‌های دینی باشد و بخواهند کشور را از آن طریق اداره کنند. در میان دولت‌مردان آن موقع یعنی سالهای پایانی دهه 60 و ابتدایی دهه 70؛ کسانی بودند که صریحا الگوهای غربی را به عنوان الگو و نسخه‌های برگزیده برای اداره کشور و برای تدبیر مسائل مختلف کشور تجویز می‌کردند.

به عنوان شاهد مثال واضح این مساله میتوانیم به برنامه سوم توسعه مراجعه کنیم که البته مطالعه مقدمه و بخش های اقتصادی برنامه سوم توسعه هم کفایت میکند. برنامه ای که نویسندگان آن کسانی هستند که همین امروز هم در دولت یازدهم نقش‌آفرینند. در بخش‌های اقتصادی آن برنامه مطالبی آمده که سرسوزن رنگ و بویی نه تنها از انقلاب و اسلام و ارزش‌های انقلاب ندارد بلکه اساساً در نقطه مقابل انقلاب قرار دارد.

لذا وقتی باور دولتمران ما اینگونه باشد پس حتما باید یقین کنیم که ما دارای خلأ نظریه‌پردازی بوده ایم و به تبع آن خلأ مدل هم داشته ایم و از دلباختگان مدل‌های غربی هم می نشستند و چنین نسخه هایی را برای کشور می پیچیدند. هرچند که باید اشاره کرد که این نسخه‌های غربی گشایش‌ و پیشرفت‌هایی را هم در کشور ایجاد کرد، لکن مضرات آن بسیار زیاد و تاثیرات منفی آن عمیق بود.

** دولت سازندگی "سیاست‌های ابلاغی بازسازی کشور" از سوی حضرت امام(ره) را به دست فراموشی سپرد

اگر نگاهی به آن دوران داشته باشیم می بینیم که وضعیت اقتصادی، تولید و کار بهتر شد، به حرکت در آمدن چرخ در بخش‌های مختلف صنعت و کشاورزی تا حدودی اتفاق افتاد منتهی این حرکت‌ها چون یا فارغ یا اساساً بی اعتقاد به یک سری ارزش‌ها و اصول های دینی و برگرفته از مدل‌های غربی بود از یک طرف این چرخ جلو می‌رفت ولی در مقابل یک سری مسائل را نابود میکرد و به عقب می راند چنانکه فاصله جامعه را با ارزش‌های انقلاب بیشتر می‌کرد و پیامدهای منفی‌اش را می‌افزود.

حضرت امام(ره) با تیزبینی و هوشمندی ویژه ای بعد از پذیرش قطعانامه در مهرماه سال 67، بحث بازسازی کشور را مدنظر قرار دادند و سیاست‌های کلی بازسازی کشور را ابلاغ کردند. البته در آن موقع هنوز تغییراتی در قانون اساسی پیش نیامده بود و دولت آقای موسوی هم عملاً فرصتی دیگر نداشت که بخواهد این سیاست‌ها را خیلی دنبال کند.

طبیعتاً این انتظار و این توقع بود که در دورانی که به نام دوران بازسازی یا سازندگی شکل گرفت یعنی دولت پنجم، سیاست‌های ابلاغی حضرت امام(ره) مد نظر قرار گرفته و اجرایی شود، اما متاسفانه هیچ کدام از آن سیاست ها در عملکرد دولت پنجم و ششم مد نظر قرار نگرفته و از بسیاری از آنها عدول شد.

شما را ارجاع می‌دهم به سیاست‌های کلی نظام اسلامی در دوران بازسازی کشور در تاریخ 11 مهرماه 1367.

امام خمینی (ره) مجدداً بحث استقلال کشور و سیاست نه شرقی و نه غربی را مطرح می‌کنند در این سیاست ها مطرح می کنند و البته در کنار آنها می فرمانید من سیاست داخلی و خارجی کشور را به دقت ملاحظه می‌کنم و تا زنده ‌ام نخواهم گذاشت مسیر سیاست واقعی ما عوض شود. که اشاره دارند به همان سیاست نه شرقی و نه غربی و بحث استقلال و آزادی و ارزش‌های انقلاب.

اینها مقدمه این سیاست‌ها هست که مقدمه مهمی است، بعد در خود محورهای سیاست‌های بازسازی نکاتی را به صراحت مطرح می‌کنند.

در چهارمیین بند این سیاستها، حضرت امام(ره) می‌فرمایند:" مهمترین عامل در کسب خودکفایی و بازسازی، توسعه مراکز علمی و تحقیقاتی و تمرکز و هدایت امکانات و تشویق کامل و همه جانبه مخترعین و مکتشفین و نیروهای متعهد و متخصصی است که شهامت مبارزه با جهل را دارند و از لاک نگرش انحصاری علم به غرب و شرق به در آمده و نشان داده‌اند که می‌توانند کشور را روی پای خود نگهدارند. انشاء الله این استعدادها در پیچ و خم کوچه‌های اداره‌ها خسته و ناتوان نشوند"

بحث‌هایی که در سیاست مقاومتی که حضرت آقا بارها و بارها تأکید فرمودند که در حقیقت بحث قدرت درونی نظام و بحث استحکام درونی نظام است و دقیقاً منطبق بر تعابیری است که حضرت امام(ره) مطرح فرمودند.

در سیاست پنجم آن آمده: "برنامه‌ریزی در جهت رفاه متناسب با وضع عامه مردم توأم با حفظ شعائر و ارزش‌های کامل اسلامی و پرهیز از تنگ‌نظری‌ها و افراط‌گرایی‌ها و نیز مبارزه با فرهنگ مصرفی که بزرگترین آفت یک جامعه انقلابی است و تشویق به تولیدات داخلی و برنامه‌ریزی در جهت توسعه صادرات و گسترش مبادی صدور کالا و خروج از تکیه به صادرات نفت و نیز آزادی صادرات و واردات به طور کلی تجارت بر اساس قانون و با نظارت دولت در نوع و قیمت، استفاده از نیروهای عظیم مردم در بازسازی و سازندگی و بها دادن به مؤمنین انقلاب خصوصاً جبهه رفته‌ها و توسعه حضور مردم در کشاورزی و صنعت و تجارت و بازسازی" الی آخر...

سیاست نهم و بند آخر "تاکید بر حفظ ارزش‌ها و شئون اخلاقی و اجتماعی و نیز سالم‌سازی اجتماعات؛.....؛ گروهی از خدا بی خبر و فرصت طلب تصور نکنند که مردم در برابر نیات پلید آنان بی‌تفاوت هستند"

وقتی این سیاست ها با بعضی از عملکردهای آن دوران بود مقایسه می‌شود کاملا مشهود و علنی می شود که حقیقتاً عملکرد دولت به تدریج کشور و جامعه را از اصول امام(ره) دور کرده است. در دولت آن زمان هم مثل همین الآن عمدتاً گرایش ها به غرب و کشورهای اروپایی بود.

** بچه حزب اللهی هایی که با روحیات انقلابی و ارزشی می‌خواستند فعالیت کنند؛ معمولاً در سیستم تحمل نمی‌شدند

در به کارگیری نیروها در سمت های مختلف هم می‌دیدیم که به دلیل همین نگاه غالب در دولت وقت، به طور طبیعی آدم‌هایی هم در آن شکل می‌گرفتند و بالا می آمدند که آن تفکر را قبول داشتند، بچه‌های جبهه و جنگ و حزب الله و... در آن دولت یا راه پیدا نمی‌کردند یا اگر راه پیدا می‌کردند تعدادشان کم بود یا بعد از یک دوره‌ای خودشان استحاله می‌شدند و گرایشاتشان به شکلی می‌شد تا بتوانند در آن سیستم بمانند و اگر قرار بود یک بچه حزب اللهی با همان روحیات انقلابی بیاید و رشد کند، هرگز تحمل نمی شد.

بنده در آن دوران دارای یک تجربه دانشجویی بودم، که از سال 64 و در فضای دانشگاه آن موقع، بسیاری از مسائل را خیلی خوب لمس می کردم و همین امر هم باعث شد که بعد از پذیرش قطعنامه مقدماتی را برای شکل‌گیری تشکل جدیدی فراهم کنیم که نهایتا جامعه اسلامی دانشجویان ایجاد شد .

** در دوران دولت پس از جنگ فضای سرد غیر انقلابی و دل مرده دانشگاه‌های کشور را گرفت

اصولا در آن زمان فضای دانشگاهی به شکلی بود که به هیچ عنوان کسی نمیتوانست کار جدی و فعالیت موثر فرهنگی و سیاسی در آن داشته باشند آن موقع اصلاً فعالیتی نمی‌توانست شکل بگیرد، یعنی یک فضای سرد غیر انقلابی و به اصطلاح دل مرده فضای دانشگاه‌های کشور را فراگرفته بود و حتی آنقدر این فضا غالب شد که در مقطعی رهبری تعبیر بسیار تندی را به کار بردند و گفتند "خدا لعنت کند کسانی را که دانشگاه را غیر سیاسی می‌خواهند" .

در همان سال‌ها بنده در بازرسی دفتر رهبری هم مشغول به کار شدم، یک بخشی از کارها و پرونده‌هایی که به آنجا ارجاع و رسیدگی می‌شد اتفاقاتی بود که در دوران بازسازی رخ می‌داد، از جمله بحث قراردادهای خارجی که در بخش فولاد، مخابرات، کشاورزی، معادن و فلزات و .... داشتیم.

در اکثر این حوزه‌ها نگاه و تمرکز بر توانمندی داخلی وجود نداشت، مثلا در مورد بخش مخابرات بچه‌های حزب اللهی ومتخصصی بودند که معتقد بودند که ما می‌تونیم خودمان یک دستگاه خاص را بسازیم و ساخته بودند ولی بی اعتنا به توانمندی این افراد، مسئولان دولت وقت قراردادهایی را با شرکت "زیمنس" و "اس پی ال" آلمان بسته بودند و بعد هم با همان بچه‌هایی که توانسته بودند در داخل آن دستگاه را بسازند برخورد شده بود! چون اصولا بچه‌هایی که قرار بود روی این اصول بمانند تحمل نمی‌شدند.

البته باید بگویم که در این مورد جلوی قراردادهای یاد شده پس از مدتی گرفته شد اما متاسفانه آن نیروهای با روحیه ای که هم تجریه داشتند، هم متعهد بودند و هم تخصص لازم را داشتند پس از یکی دو سال به تدریج کلا حذف شدند.

از این نمونه در بخش معادن فلزات و در بخش فولاد کشور کم نبود و البته در بخش کشاورزی. در همان زمان در بازرسی‌هایی که انجام شد به دفعات متوجهچنین مسائلی می شدیم و جلوی بخشی را میگرفیتیم اما یک بخش‌هایی را دیگر نمی‌شد، بالاخره وزیر می‌گفت من با این آدم نمی‌توانم کار کنم.

** کسانی در سازمان برنامه و بودجه بودند که سیاستهای امام را باورنداشتند/ برخی هنوز هم در دولت هستند که می‌گویند ما نمی‌توانیم، تا زمانی که با کشورهای غربی پیوند نخوریم کارمان پیش نمی‌رود

به لحاظ اجرایی و عملیاتی به فرامین حضرت امام(ره) و سیاست‌هایی که در بازسازی باید مد نظر قرار می گرفت کم‌اعتنایی یا بی اعتنایی شد، در بخش‌های کلان سیاست‌گذاری اشخاصی آمدند در سازمان برنامه و بودجه کشور برنامه کشور را می‌نوشتند که حقیقتاً سیاستهای امام(ره) را باور نداشتند.

هنوز هم این افراد هستند و همان حرف‌ها را تکرار می‌کنند و آن نقشها را دو مرتبه دارند ایفا می‌کنند و می‌گویند ما نمی‌توانیم و تا زمانی که با کشورهای غربی پیوند نخوریم کارمان پیش نمی‌رود، و بحثی به نام استقلال و هویت را زیر پا می‌گذارند و اعتقادی ندارند و برای کارهای خود خیلی هم تئوریک و نظریه پردازی می‌کنند.

اینها همان موقع هم در سازمان برنامه و دیگر مراکز تصمیم‌سازی‌ حضور داشتند و برخی دیگر تصمیم‌گیر بودند و با نگاه به غرب در حوزه های مختلف اقدام می کردند که البته آثار خودش را هم گذاشت و نه تنها در اقتصاد بلکه در حوزه‌های فرهنگی هم این مدل رفتارها به شدت موثر بود،چنانکه نمایندگان این تفکر خیلی صریح می‌گفتند که "اگر بخواهیم پیشرفت کنیم باید عده‌ای زیر چرخ توسعه له شوند".

این تفکر در شهرداری تهران می‌گفت: فقط اشخاصی می‌توانند در تهران زندگی کنند که از شرایط ویژه مالی برخوردار باشند. اینها مسائلی نیست که مخفی باشد اظهارات افراد بود و در سلوکشان هم بود و در شیوه اجرایی زندگی و شیوه مدیریت آنها بود، هم خودشان به سمت اشرافی‌گری رفتند و هم به تبع آنها جامعه هم تماشا می‌کرد و وقتی می‌دیدند که در یک وزارتخانه یک وزیر چگونه رفتار می‌کند و چه ریخت و پاش‌هایی می‌کند و اطاقش را چگونه دکوراسیونش را عوض می‌کند، آنها هم به همین سمت کشیده می شدند.

اگر فرمایشات حضرت آقا را در آن مقطع بررسی کنید می‌بینید که به صورت مکرر تذکراتی را به بعضی از وزرا و دولتمردان آن موقع وجود دارد، البته بسیاری از آن تذکرات هم کاملا خصوصی بود. مجموعه اینها هم به لحاظ فکری و نظری و هم به لحاظ مشی و سلوک رفتاری و مدیریتی، یک شرایطی نامناسبی را در خود مسئولین و به تبع آن در جامعه به وجود آورد.

برای اینکه یک مسئولی خودش بتواند آن سلوک را به راحتی داشته باشد باید مردم را هم به آن تشویق کند، یعنی کسی نمی‌توانید مردم را به ساده زیستی تشویق کند و بعد خودش اشرافی زندگی کند. شما وقتی می‌خواهی اشرافی زندگی کنید باید ترویج اشرافی‌گری کنیدتا رفتار شما توجیه شود، کسی نمیتواند مردم را اشکارا و علنی به حفظ ارزش‌های انقلاب و پاسداری از این ارزش‌ها دعوت کند و بعد خودش طور دیگری زندگی کند.

**در دوران هاشمی سوء استفاده‌های مالی با دلایل بظاهر معنی‌دار کاملاً توجیه می‌شد

از سویی در دولت سوء استفاده‌های مالی با دلایل به ظاهر خیلی معنی‌دار کاملاً توجیه می‌شد، من در آن زمان مکرر به وزرای دولت وقت بر می‌خوردم و تقریباً همه‌شان یک ادبیات پیدا کرده بودند " که 5 درصد پرت طبیعی است " یعنی شما اگر که یک پروژه‌ای دارید که یک میلیارد دلار مثلاً هزینه می‌شود 5 درصد پرتش طبیعی است اما 5 درصد یک میلیارد در آن زمان چقدر می‌شد؟

حتی یک وزیری صریحاً همین محاسبه کرد که کل پروژه که مورد سوال بود 3 میلیارد دلار می‌شد، معتقد بود مبلغ 200 یا 300 میلیون دلار پرت در این پروژه طبیعی است و اصلا زیر این قیمت سوال نکید.

نگاه کنید به تبلیغ دیگری که بعضی از این آقایان وزرا داشتند، آنها در آن زمان می‌گفتند "وقتی یک آبی را می‌خواهید با یک قاشق جا به جا کنید این آب یا نمی‌ریزد یا اگر ریخت مثلاً یک قطره‌اش می‌ریزد و خیلی اتفاقی نمی افتد ولی وقتی با یک ظرف بزرگ یا پاتیل چند تنی آب بر می‌دارید و می‌خواهید جا به جا کنید این بالاخره تکان می‌خورد و ممکن است که مثلاً از این چند هزار لیتر آبی که دارد جا به جا می‌شود مثلاً 500 لیترش هم بریزد ولی آن چند هزار لیتر دارد جا به جا می‌شود و آن 500 لیتر که می‌ریزد طبیعی است."

باید بگوییم که در ضمن کارهای بزرگی که در آن زمان انجام می‌شد حساسیت لازم برای جلوگیری از تخلفات و سوء استفاده‌ها وجود نداشت، چون این را طبیعی می‌دانستند..

دقت کنید این حساسیت‌ها در آن زمان وجود نداشت، بلکه رفتار عکس آن تئوریزه و طبیعی شده بود و همین هم باعث آغاز تخلفات اقتصادی و مالی در کشور شد. البته الزاماً ممکن است سوء استفاده هم نبوده باشد یعنی یک مدیر حقوق بالایی می‌گرفت، این اسمش سوء استفاده نبود، چرا که در نگاه توسعه‌ای یک مدیر قیمتش این است و فاصله بین حداقل و حداکثر حقوق هیچ اشکال ندارد، مثلا یک به 5 میتوانست باشد.

در آن زمان حتی در بعضی از بخش ها فاصله حقوق حداقل و حداکثر عدد و رقم‌های خیلی بالایی بود، پاداش‌هایی که به مدیران بعضی از شرکت‌ها داده می‌شد پاداش‌های وحشتناکی بود، یعنی اینقدر این پاداش‌ها قابل توجه بود که بعضی‌ها حقوق‌هایشان برایشان اصلا مهم نبود، با اینکه حقوق حقوق بالایی بود، ولی پاداش آخر سالی که می‌گرفت عدد و رقم‌های فوق العاده بالا و غیر متعارفی در سطح جامعه بود.

این نگاه در کشور و دولت تزریق شده بود و جاهای مختلف کشور تأثیرات خود را گذاشته بود. یک طبقه اشرافی و یک طبق نوکیسه شکل گرفته بود و این شرایط فرهنگی جدید باعث ایجاد فاصله میان جامعه با ارزش‌ها و آرمانهای اصیلی چون دفاع مقدس و فرهنگ ایثار و شهادت شده بود.

فیلم آژانس شیشه‌ای که محصول سال 76 یعنی پایان دو دولت پنجم و ششم آقای هاشمی گویای شرایط وقت است. مجموعه دیالوگ‌های این فیلم بویژه صحبت‌هایی که بین عباس و دیگران رد و بدل می‌شود نماد شرایط آن زمان است؛ در آن فیلم به تصویر میکشد که عملا برخی می‌گویند دوره شما تمام شده است. هرچندکه این حرفهای صریح را برخی از دولتمردان آن موقع نمی‌گفتند، ولی حرف دلشان این بود که "دوره این بچه‌ها تمام شده ".

می گفتند 10 سال کشور دست شما بوده و تمام شده، حالا نوبت ما است و بگذارید کارمان را بکنیم. وقتی هم که کسی به سیاستهای غربی آنها نقدی می کرد سریعا به مخالفت با توسعه کشور متهم می شد.

این اتهام یک اتهام کاملا ناجوانمردانه به منقدین بود، چراکه عده‌ای برای اینکه رفتارهای غلط و اشتباه خودشان را توجیه کنند اینگونه تهمت می‌زدند که بچه حزب الهی ها و کسانی که تفکر انقلابی و زمان جنگ را دارند مخالف پیشرفت و توسعه هستند.

** بعضی از دولتمردان آن زمان، اگر خدای نا کرده نظام عوض شود و مثلاً شاهنشاهی شود در دولت‌های آنها نیز می‌توانستند دولتمرد باشند

ما می‌گوییم پیشرفت وتوسعه حتماً و حتماً و حتماً باید در صدر برنامه‌های کشور باشد با حداقل خسارت‌هایش و با اتکا به توانمندی داخلی توسط بچه‌های معتقد به این نظام و انقلاب و مدافع واقعی کشور ، نه آن کسانی که دلشان در گرو غرب هست و تعلق خاطر زیادی هم به این کشور و نظام ندارند.

بعضی از دولتمردان آن زمان اگر خدای نا کرده نظام عوض شود و مثلاً شاهنشاهی شود در دولت‌های آنها نیز می‌توانستند دولتمرد باشند، یعنی خیلی تفاوت فاحشی نمی‌توانستید پیدا کنید یا وجود نداشت واین متأسفانه شرایطی ان زمان بود ، ضمن اتفاقات مثبتی که افتاد و ضمن پیشرفت‌هایی که شد و ضمن سازندگی‌هایی که شد بالاخره اینها در کشور اتفاق افتاد ولی این سازندگی‌ها برای کشور گران تمام شد.

یک جاهایی از کشور ساخته شد ولی چیزهای دیگری که اگر ارزشش کمتر از آنها نبود خراب شد و این امکان وجود داشت که اگر باور دولتمردان چیز دیگری می بود، سازندگی با هزینه‌ها و خسارت‌های کمتر و با حفظ اصول و ارزش‌ها به وقوع بپیوندد.

اگر بخواهیم واقع‌بینانه نگاه کنیم می‌شد خیلی از خسارت‌ها اتفاق نیفتد و سازندگی‌ها هم اتفاق بیفتد اما به دلیل اینکه عده‌ای تعبیرشان این بود سازندگی بدون خسارت نمی‌شود و این تفکیکی که صورت گرفت و این دو قطبی که بعضی صراحتاً و بعضی‌ها تلویحاً و عملی ساختند و ایجاد کردند باعث ایجاد شرایط ان دوره شد.

امروز هم این اتفاق دو مرتبه در حال تکرار است، وقتی جامعه را به صورت عمومی در یک دو راهی قرار میدهند که یا بایستی پیشرفت کنی یا اینکه ارزش‌ها را حفظ کنید، خوب بعضی‌ها می‌گویند می‌خواهیم زندگی کنیم حالا اگر ارزش‌ها هم نشد، نشد.

** پایان بخش اول مصاحبه

ارسال نظر: