یادداشت «نسیم آنلاین» بر کتاب "یوما"

حکایت جذاب عشق و دلدادگی یک پیامبر به همسرش

کدخبر: 2052955

خواننده فارغ از اینکه داستان غریب به ۱۴۰۰سال دورتر از او اتفاق افتاده است به دلیل صحنه­ سازی­ ها و تصویرهای بکری که نویسنده ساخته با شخصیت­ ها همراه می­ شود و خودش را نیز بخشی از داستان می­ داند.

گروه فرهنگی « نسیم آنلاین »- یوما داستان زندگی حضرت خدیجه(س)است. زندگی زنی از زنان صاحب­ نام، برجسته و ثروتمند طایفه ­ی قریش که پس از آشنایی با محمدامین برادرزاده ­ی ابوطالب و سپردن کاروان تجاری ­اش به او شیفته اخلاق و منش او می ­شود و همه خواستگاران خود را که از بزرگان و صاحب منصبان قریش هستند ناکام می ­گذارد و به همسری محمد پسر عبداله و آمنه در می ­آید. داستان، آشنایی ایشان را با حضرت، ازدواج، بعثت تا تولد حضرت فاطمه زهرا(س) را روایت می ­کند و پس از آن به ماجرای شعب ابیطالب و وفات بزرگترین حامی پیامبر اکرم می­ پردازد.

یوما بخشی از زندگی زنی است که مادری یتیمان شهر را می ­کند. داستان زنی که اشرافمکه برای به ­دست آوردنش و تصاحب ثروتش سر و دست می ­شکنند. همان زنی که علی­ رغم جهل مردان زمانش و تنگ‌نظری‌هایشان نسبت به زن با ارثیه پدری­ اش تجارت می­ کند و چیزی نمی­ گذرد که پا به پای مردان و گاهی پیش­تر کاروان ­داری می­ کند و شهره زنان و مردان عرب می ­شود. روایتی جذاب و داستانی از زنی که در جاهلیت عرب فعالیت اجتماعی می­ کرد و به عفیف بودن شهرت داشته است و مادری یتیمان خواهرش و یتیمان شهر را می ­کند. کنیزانش مجازند او را مادر صدا کنند و اشتباهات­شان در خانه ­اش قابل بخشش است.

این کتاب از معدود داستان­ هایی که در چند سال اخیر در مورد همسر بزرگوار پیامبر رحمت نوشته شده و نویسنده جوان این اثر هم مریم راهی، کارشناس ارشد زبانشناسی همگانی است. نویسندگی مجلات را در کارنامه‌اش دارد و علاوه بر یوما صاحب کتاب­های «دو چشم بر آسمان» و «برپا» است.

یوما داستانی است با بستر تاریخی که از جملات وکلمات آن برمی­ آید که نویسنده با یک عقبه تحقیقاتی تاریخی دست به قلم شده است. داستان جابه­ جا با توجه به همین زمینه­ ی تاریخی به وقایع صدر اسلام اشاره­ می­ کند و با تصویری کردن وقایع و تلفیق خیال و واقعیت، وقایع را ملموس ­تر و شفاف­ تر کرده است. اما این بستر تاریخی باعث نشده است که داستان فدای این زمینه شود. نویسنده توانسته چارچوب­ های داستانی را به خورد تاریخ بدهد و داستان خودش را روایت کند. شخصیت‌های اصلی قصه خدیجه دختر خویلد و محمد پسر عبدالله امین ­ترین مرد مکه که بعدها به پیامبری مبعوث می­ شود هستند. شخصیت­ های فرعی علی­(ع)، ام­ه انی و صفیه خواهرش و نفیسه و بحریه کنیز بانو خدیجه هستند که نویسنده هر کدام را در فراخور داستان پررنگ می­ کند و بار داستان را به آن­ها می­ سپارد. هر چند شخصیت­ هایی مثل ام جمیل که همسر ابولهب است و بارها بانو را برای او خواستگاری کرده است با اینکه از شخصیت­ های فرعی داستان است از سمت نویسنده به عنوان جبهه­ ی مقابل بانو جدی گرفته شده است و کاملا ملموس از آب درآمده است. البته همه این شخصیت­ ها دو دسته ­اند. یک دسته آنهایی هستند که در تاریخ نام­ آنها بوده و سندی بر حضورشان در آن برهه از زمان وجود دارد و دسته دوم آنانی هستند که ساخته تخیل نویسنده هستند برای نزدیک ­تر شدن به شخصیت­ های تاریخی که کنیزان از این جمله ­اند. علی ­رغم همه آنچه از تخیل در خلق داستان به کار گرفته شده است هیچ جا از اصل تاریخ و اسناد عدول صورت نگرفته است.

خواننده فارغ از اینکه داستان غریب به 1400سال دورتر از او اتفاق افتاده است به دلیل صحنه­ سازی­ ها و تصویرهای بکری که نویسنده ساخته با شخصیت­ ها همراه می­ شود و خودش را نیز بخشی از داستان می­ داند. هم­ پای قهرمان داستان که از شوکت و جلالی برخوردار است اما قرار است در تنهایی فرزندش را به دنیا بیاورد می­ آید. داستان در هفت بخش «آب را طهور، مرا مطهر»، «رخساره­ام سپید»، «نامه­ام را به دست راست»، «دستم را پر»، «سرم را رحمت باران»، «پایم بر صراط» و «پایم بر قرار» روایت شده است.

از جمله مشخصه­ هایی که یوما را از باقی داستان­ های تاریخی حول زندگی ام­ المومنین خدیجه(س) و رسول اکرم(ص) متمایز کرده است، روایت عاشقانه ­های شیرین و دلچسب معشوقه­ هایی است که مبنای عشق­ شان جز بندگی خدای رحمان نیست:

یا عزیزتی، خدیجه!... چشمان زیبایت را بگشای که دلتنگم به دیدن­شان

سرگیجه دارم و ضعفی سخت. می­گویم:

و من دلتنگ صدای دلنشین تو

سرفه... سرفه... و نفسم تنگی می­کند و بریده بریده:

سخن بگو یا حبیبی که شنیده­ هایم اندک است...

آرام دست بر لبانم می­ گذارد و رخصتم نمی ­دهد باقی کلام را بگویم و خود:

چه بگویم که شیرین­تر از گفته­ های تو باشد برای من که مشتاق؟

عمری که با تو به سر بردم برایم دمی است... خیال کن جرعه­ ایی از پیاله­ ایی لبریز...

محمدم!

بگو بانوی از جان شیرین­ تر!...

باز گریه سد می­ شود برای کلامم. دقیقه ­ایی بعد دست از دستش می­ گیرم و خود را بالا می­ کشم. محمدم نیز قدری پیش­تر می­ آید و به سرآستین، اشک از رخسارم پاک می­کند

گریستن را بگذار برای من... تو را باغی از لبخند در انتظار است...

و شب عروسی­ شان از آن دست قسمت­ های داستان است که نویسنده هنرنمایی ­اش را به نهایت رسانده و با رعایت تمام اصول و بدون تخطی از تاریخ و واقعیت، حضرات را دراین شب روایت می­ کند؛ با همه شباهت­ هایی که جوانان امروزی می­ توانند با آن همزادپنداری کنند.

خانه­ ام خانه­ ی توست و من کنیزت، یا روحی

بانویم می ­گوید و رخساره ­اش چون سیب سرخی می­ شود و سر به زیر می­ افکند. سرورم محمد امین لحظه ­ای کوتاه خدیجه را می­ نگرد به نخستین نگاه عاشقانه... و آنگاه با لبخندی گرم که در پس حیایی دلخواه پنهانش می­دارد و از هزار تهیت خوش­تر است می­ گوید:

و رزقی!

خدیجه شیرین­ تر از پیش:

و نفسی!

محمدامین دست بر قلبش می­ گذارد و خیره در چشمان زیبای بانو، به مهربانی تمام:

و ساکن قلبی!

این عشق در تمام صفحات کتاب ساری و جاری است حتی در سخت ی­های روزهای آغازین تبلیغ اسلام و تیمار کردن زخم ­های محمد از کلوخه ­های بچه­ های مکه و روزهای طاقت­ فرسای شعب ابیطالب. از سوی دیگر آنچه از رسول نمایش داده می­شود مصداق رحمه­ للعالمینی اوست و در پایان داستان تصویری جز رافت و حلم و مهربانی از ایشان در ذهن نمی­ ماند؛ بدون اینکه نویسنده دائم آن را گفته باشد و یا تکرار کرده باشد. این خصیصه حضرت در خرده روایت­ ها و تصاویری که نویسنده ساخته گنجانده شده است. از آنها می­ شود به ماجرای سنگ زدن بچه­ های مکه به حضرت به دستور ابولهب و ابوسفیان و خونین شدن چهره مبارک ایشان اشاره کرد. در این صحنه بانو پیشانی ایشان را از خون پاک می­کنند و شکایت می­ کنند از بی­ وفایی این مردم اما پیامبر خدا با طمانینه و آرامش بانو را به صبر دعوت می­ کند و مردم را تبرئه می­ کند. و یا در صحنه دیگری مردی فقیر وارد مجلس حضرت می­ شود و جایی برای نشستن ندارد. حضرت ردای تن­شان را درمی­ آورند و به او می­ دهند و می­خواهند او ردا را زیرانداز کند و بنشیند. همه از این پیشنهاد رسول خدا شوکه می­ شوند. آن مرد فقیر جلو می ­آید و می­گوید که حضرت او را که به­ سان مرده ­ای بوده با این­ کار زنده کرده است.

مریم راهی در این داستان علی­(ع) را طوری پردازش می ­کند که همیشه او را کنار رسول خاتم می­ بینیم. در همه حال ادب کرده و سکوت اختیار کرده و گاهی در غیاب ایشان سکوت می­ شکند و حرف می­ زند. خواهران علی و ابوطالب و عبدالمطلب نیز خوب ساخته شده ­اند.

علی­ رغم اینکه داستان­ های تاریخی پایان لو رفته دارند و خواننده همه چیز را از قبل بارها و بارها در کتب تاریخی یا فیلم­ های تاریخی دیده است، نویسنده توانسته با خلاقیت در روایت خواننده را با خود همراه­ کند. شاید آوردن اطلاعات ریز تاریخی که در هیچ­کدام از آثار نوشته شده ذکر نشده است و جا دادنش لابلای دانسته ­ها اثر را دلنشین ­تر از یک اثر تاریخی صرف کرده است.

زاویه دید روایت متعدد است؛ گاهی خود بانو خدیجه(س) روایت می­ کند، گاهی بحریه کنیزشان و گاهی دیگران. به نظر می­ رسد نویسنده این تعدد زاویه دید را ترفندی برای نزدیکی بیشتر به بانو و پرداختن به ابعاد مختلف زندگی حضرت قرار داده است اما گاهی همین تعددها خواننده را گیج می ­کند و تا دو سه خط بعد از تغییر زاویه دید هنوز درگیر این تغییر است و راوی جدید را جستجو می کند. و نکته دیگر این که نثر داستان با توجه به تاریخی بودن داستان قابل پذیرش است اما اگر کمی، فقط کمی روان­تر نگاشته می­ شد حتما مخاطب عام­ تری را پای چنین کتاب خوش­خوان و وزین می­ نشاند. البته این شکل از نثر در نیمه دوم کتاب تعدیل شده است.

بانو خدیجه(س) از آن جهت که زنی مستقل و خودساخته و مومنه بود می­ تواند الگوی بسیاری از دختران و بانوان امروز باشند که علاقمند به فعالیت­ های بیرون از منزل هستند. زنی که همه چیز داشت و همه داشته­ ها و اعتبار چندین و چندساله ­اش را برای اسلام هزینه کرد. ابعاد مختلف شخصیت بانو در این کتاب آمده است؛ از مهرورزی و محبتش به مردم و حتی کنیزانش، از یتیم­ نوازی و دست خیرش تا فصاحت کلام و استواری­ اش در مقابل مخالفان اسلام. زیباترین این صحنه­ ها آنجایی که خدیجه از جایی می­ گذرد و هند مشغول رجز خواندن و بدگویی از محمد است. او خدیجه را به مناظره م ی­طلبد و بانو در چشم ­به هم زدنی با بلاغت و فصاحت کلامش جمع زنان قریش را همراه و هم­دل خود می­کند.

یوما ارزش چندین و چندبار خوانده شدن را دارد و حرفی برای دست اندرکاران حوزه نشر و کتاب نیز هم؛ اینکه اگر ناشران به جای چاپ کتب دم دستی و ب ی­مایه و ترجمه ­های نه­ چندان دلچسب رویکرد مناسب­ تری به شخصیت­ های تاریخی موثر و بازنویسی زندگی ­آنها داشته­ باشند حتما خوانده خواهند شد.

یوما در 208 صفحه و در سال 94 انتشارات نیستان وارد بازار نشر کرده است و ظاهرا اقبال عمومی به این اثر کتاب را به چاپ چهارم رسانده است.

ارسال نظر: