یادداشت «نسیم آنلاین» بر کتاب "یوما"
حکایت جذاب عشق و دلدادگی یک پیامبر به همسرش
خواننده فارغ از اینکه داستان غریب به ۱۴۰۰سال دورتر از او اتفاق افتاده است به دلیل صحنه سازی ها و تصویرهای بکری که نویسنده ساخته با شخصیت ها همراه می شود و خودش را نیز بخشی از داستان می داند.
گروه فرهنگی « نسیم آنلاین »- یوما داستان زندگی حضرت خدیجه(س)است. زندگی زنی از زنان صاحب نام، برجسته و ثروتمند طایفه ی قریش که پس از آشنایی با محمدامین برادرزاده ی ابوطالب و سپردن کاروان تجاری اش به او شیفته اخلاق و منش او می شود و همه خواستگاران خود را که از بزرگان و صاحب منصبان قریش هستند ناکام می گذارد و به همسری محمد پسر عبداله و آمنه در می آید. داستان، آشنایی ایشان را با حضرت، ازدواج، بعثت تا تولد حضرت فاطمه زهرا(س) را روایت می کند و پس از آن به ماجرای شعب ابیطالب و وفات بزرگترین حامی پیامبر اکرم می پردازد.
یوما بخشی از زندگی زنی است که مادری یتیمان شهر را می کند. داستان زنی که اشرافمکه برای به دست آوردنش و تصاحب ثروتش سر و دست می شکنند. همان زنی که علی رغم جهل مردان زمانش و تنگنظریهایشان نسبت به زن با ارثیه پدری اش تجارت می کند و چیزی نمی گذرد که پا به پای مردان و گاهی پیشتر کاروان داری می کند و شهره زنان و مردان عرب می شود. روایتی جذاب و داستانی از زنی که در جاهلیت عرب فعالیت اجتماعی می کرد و به عفیف بودن شهرت داشته است و مادری یتیمان خواهرش و یتیمان شهر را می کند. کنیزانش مجازند او را مادر صدا کنند و اشتباهاتشان در خانه اش قابل بخشش است.
این کتاب از معدود داستان هایی که در چند سال اخیر در مورد همسر بزرگوار پیامبر رحمت نوشته شده و نویسنده جوان این اثر هم مریم راهی، کارشناس ارشد زبانشناسی همگانی است. نویسندگی مجلات را در کارنامهاش دارد و علاوه بر یوما صاحب کتابهای «دو چشم بر آسمان» و «برپا» است.
یوما داستانی است با بستر تاریخی که از جملات وکلمات آن برمی آید که نویسنده با یک عقبه تحقیقاتی تاریخی دست به قلم شده است. داستان جابه جا با توجه به همین زمینه ی تاریخی به وقایع صدر اسلام اشاره می کند و با تصویری کردن وقایع و تلفیق خیال و واقعیت، وقایع را ملموس تر و شفاف تر کرده است. اما این بستر تاریخی باعث نشده است که داستان فدای این زمینه شود. نویسنده توانسته چارچوب های داستانی را به خورد تاریخ بدهد و داستان خودش را روایت کند. شخصیتهای اصلی قصه خدیجه دختر خویلد و محمد پسر عبدالله امین ترین مرد مکه که بعدها به پیامبری مبعوث می شود هستند. شخصیت های فرعی علی(ع)، امه انی و صفیه خواهرش و نفیسه و بحریه کنیز بانو خدیجه هستند که نویسنده هر کدام را در فراخور داستان پررنگ می کند و بار داستان را به آنها می سپارد. هر چند شخصیت هایی مثل ام جمیل که همسر ابولهب است و بارها بانو را برای او خواستگاری کرده است با اینکه از شخصیت های فرعی داستان است از سمت نویسنده به عنوان جبهه ی مقابل بانو جدی گرفته شده است و کاملا ملموس از آب درآمده است. البته همه این شخصیت ها دو دسته اند. یک دسته آنهایی هستند که در تاریخ نام آنها بوده و سندی بر حضورشان در آن برهه از زمان وجود دارد و دسته دوم آنانی هستند که ساخته تخیل نویسنده هستند برای نزدیک تر شدن به شخصیت های تاریخی که کنیزان از این جمله اند. علی رغم همه آنچه از تخیل در خلق داستان به کار گرفته شده است هیچ جا از اصل تاریخ و اسناد عدول صورت نگرفته است.
خواننده فارغ از اینکه داستان غریب به 1400سال دورتر از او اتفاق افتاده است به دلیل صحنه سازی ها و تصویرهای بکری که نویسنده ساخته با شخصیت ها همراه می شود و خودش را نیز بخشی از داستان می داند. هم پای قهرمان داستان که از شوکت و جلالی برخوردار است اما قرار است در تنهایی فرزندش را به دنیا بیاورد می آید. داستان در هفت بخش «آب را طهور، مرا مطهر»، «رخسارهام سپید»، «نامهام را به دست راست»، «دستم را پر»، «سرم را رحمت باران»، «پایم بر صراط» و «پایم بر قرار» روایت شده است.
از جمله مشخصه هایی که یوما را از باقی داستان های تاریخی حول زندگی ام المومنین خدیجه(س) و رسول اکرم(ص) متمایز کرده است، روایت عاشقانه های شیرین و دلچسب معشوقه هایی است که مبنای عشق شان جز بندگی خدای رحمان نیست:
یا عزیزتی، خدیجه!... چشمان زیبایت را بگشای که دلتنگم به دیدنشان
سرگیجه دارم و ضعفی سخت. میگویم:
و من دلتنگ صدای دلنشین تو
سرفه... سرفه... و نفسم تنگی میکند و بریده بریده:
سخن بگو یا حبیبی که شنیده هایم اندک است...
آرام دست بر لبانم می گذارد و رخصتم نمی دهد باقی کلام را بگویم و خود:
چه بگویم که شیرینتر از گفته های تو باشد برای من که مشتاق؟
عمری که با تو به سر بردم برایم دمی است... خیال کن جرعه ایی از پیاله ایی لبریز...
محمدم!
بگو بانوی از جان شیرین تر!...
باز گریه سد می شود برای کلامم. دقیقه ایی بعد دست از دستش می گیرم و خود را بالا می کشم. محمدم نیز قدری پیشتر می آید و به سرآستین، اشک از رخسارم پاک میکند
گریستن را بگذار برای من... تو را باغی از لبخند در انتظار است...
و شب عروسی شان از آن دست قسمت های داستان است که نویسنده هنرنمایی اش را به نهایت رسانده و با رعایت تمام اصول و بدون تخطی از تاریخ و واقعیت، حضرات را دراین شب روایت می کند؛ با همه شباهت هایی که جوانان امروزی می توانند با آن همزادپنداری کنند.
خانه ام خانه ی توست و من کنیزت، یا روحی
بانویم می گوید و رخساره اش چون سیب سرخی می شود و سر به زیر می افکند. سرورم محمد امین لحظه ای کوتاه خدیجه را می نگرد به نخستین نگاه عاشقانه... و آنگاه با لبخندی گرم که در پس حیایی دلخواه پنهانش میدارد و از هزار تهیت خوشتر است می گوید:
و رزقی!
خدیجه شیرین تر از پیش:
و نفسی!
محمدامین دست بر قلبش می گذارد و خیره در چشمان زیبای بانو، به مهربانی تمام:
و ساکن قلبی!
این عشق در تمام صفحات کتاب ساری و جاری است حتی در سخت یهای روزهای آغازین تبلیغ اسلام و تیمار کردن زخم های محمد از کلوخه های بچه های مکه و روزهای طاقت فرسای شعب ابیطالب. از سوی دیگر آنچه از رسول نمایش داده میشود مصداق رحمه للعالمینی اوست و در پایان داستان تصویری جز رافت و حلم و مهربانی از ایشان در ذهن نمی ماند؛ بدون اینکه نویسنده دائم آن را گفته باشد و یا تکرار کرده باشد. این خصیصه حضرت در خرده روایت ها و تصاویری که نویسنده ساخته گنجانده شده است. از آنها می شود به ماجرای سنگ زدن بچه های مکه به حضرت به دستور ابولهب و ابوسفیان و خونین شدن چهره مبارک ایشان اشاره کرد. در این صحنه بانو پیشانی ایشان را از خون پاک میکنند و شکایت می کنند از بی وفایی این مردم اما پیامبر خدا با طمانینه و آرامش بانو را به صبر دعوت می کند و مردم را تبرئه می کند. و یا در صحنه دیگری مردی فقیر وارد مجلس حضرت می شود و جایی برای نشستن ندارد. حضرت ردای تنشان را درمی آورند و به او می دهند و میخواهند او ردا را زیرانداز کند و بنشیند. همه از این پیشنهاد رسول خدا شوکه می شوند. آن مرد فقیر جلو می آید و میگوید که حضرت او را که به سان مرده ای بوده با این کار زنده کرده است.
مریم راهی در این داستان علی(ع) را طوری پردازش می کند که همیشه او را کنار رسول خاتم می بینیم. در همه حال ادب کرده و سکوت اختیار کرده و گاهی در غیاب ایشان سکوت می شکند و حرف می زند. خواهران علی و ابوطالب و عبدالمطلب نیز خوب ساخته شده اند.
علی رغم اینکه داستان های تاریخی پایان لو رفته دارند و خواننده همه چیز را از قبل بارها و بارها در کتب تاریخی یا فیلم های تاریخی دیده است، نویسنده توانسته با خلاقیت در روایت خواننده را با خود همراه کند. شاید آوردن اطلاعات ریز تاریخی که در هیچکدام از آثار نوشته شده ذکر نشده است و جا دادنش لابلای دانسته ها اثر را دلنشین تر از یک اثر تاریخی صرف کرده است.
زاویه دید روایت متعدد است؛ گاهی خود بانو خدیجه(س) روایت می کند، گاهی بحریه کنیزشان و گاهی دیگران. به نظر می رسد نویسنده این تعدد زاویه دید را ترفندی برای نزدیکی بیشتر به بانو و پرداختن به ابعاد مختلف زندگی حضرت قرار داده است اما گاهی همین تعددها خواننده را گیج می کند و تا دو سه خط بعد از تغییر زاویه دید هنوز درگیر این تغییر است و راوی جدید را جستجو می کند. و نکته دیگر این که نثر داستان با توجه به تاریخی بودن داستان قابل پذیرش است اما اگر کمی، فقط کمی روانتر نگاشته می شد حتما مخاطب عام تری را پای چنین کتاب خوشخوان و وزین می نشاند. البته این شکل از نثر در نیمه دوم کتاب تعدیل شده است.
بانو خدیجه(س) از آن جهت که زنی مستقل و خودساخته و مومنه بود می تواند الگوی بسیاری از دختران و بانوان امروز باشند که علاقمند به فعالیت های بیرون از منزل هستند. زنی که همه چیز داشت و همه داشته ها و اعتبار چندین و چندساله اش را برای اسلام هزینه کرد. ابعاد مختلف شخصیت بانو در این کتاب آمده است؛ از مهرورزی و محبتش به مردم و حتی کنیزانش، از یتیم نوازی و دست خیرش تا فصاحت کلام و استواری اش در مقابل مخالفان اسلام. زیباترین این صحنه ها آنجایی که خدیجه از جایی می گذرد و هند مشغول رجز خواندن و بدگویی از محمد است. او خدیجه را به مناظره م یطلبد و بانو در چشم به هم زدنی با بلاغت و فصاحت کلامش جمع زنان قریش را همراه و همدل خود میکند.
یوما ارزش چندین و چندبار خوانده شدن را دارد و حرفی برای دست اندرکاران حوزه نشر و کتاب نیز هم؛ اینکه اگر ناشران به جای چاپ کتب دم دستی و ب یمایه و ترجمه های نه چندان دلچسب رویکرد مناسب تری به شخصیت های تاریخی موثر و بازنویسی زندگی آنها داشته باشند حتما خوانده خواهند شد.
یوما در 208 صفحه و در سال 94 انتشارات نیستان وارد بازار نشر کرده است و ظاهرا اقبال عمومی به این اثر کتاب را به چاپ چهارم رسانده است.