نگاهی به نسبت علمای نجف و مشروطه، در گفتگوی تفصیلی «نسیم آنلاین» با موسی حقانی:
"آخوند" پرسیده بود مگر با مشروطه ایرانیها تغییر دین دادهاند که اینطور به اسلام توهین میشود؟
مراجع نجف یا دستکم مرحوم آخوند و طرفداران مشروطه نتوانستند تحلیل درستی از میزان تأثیرگذاری گروههای ساختارشکن داشته باشند. مرحوم آیتالله ملا عبدالله مازندرانی در باره این دوره چنین تحلیلی دارد: «ما در دفع شجره خبیثه استبداد وارد شدیم و بعضی از مواد فاسده مملکت هم با ما همراهی کردند!»
گروه تاریخ « نسیم آنلاین »، محمدرضا کائینی- تفاوت برداشت شهید آیت الله شیخ فضل الله نوری با علمای مفیم نجف در ماجرای مشروطیت،از فصول در خور خوانش در این رویداد مهم تاریخی است.این فصل درتمامی مدت تاسیس اساس مشروطه تا کنون،هماره محمل تحلیل ها وگمانه های متنوع پژوهشگران بوده است.در گفت وشنودی که پیش روی دارید،پژوهشگر ومحقق ارجمند جناب دکتر موسی فقیه حقانی به تحلیل این مقوله پرداخته است.
علما به اعتبار شیخ فضل الله وارد مشروطه شدند به نظر شمااختلاف شهیدآیت الله شیخ فضلالله نوری با علمای نجف، در سطح مسائل کلان و احکام است یا در سطح خرد و موضوعات؟ دلایل شما برای اثبات نظرتان کدامند؟به نظر بنده این اختلافات در سطح موضوعات و یا به عبارتی در سطح خرد هستند. دلیلش هم این است که خود شیخ شهید باعث شد مرحوم آخوند خراسانی وارد جریان مشروطه شود، یعنی علمای نجف به اعتبار شیخ وارد این میدان شدند، چون شیخ فضلالله مهمترین مجتهد تهران بود و بر جزئیات امور اشراف داشت ونامه ها وگزارشاتی در باره شرایط ایران به نجف می فرستاد.
اگر علمای نجف به اعتبار حضور شیخ فضلالله و با اعتماد به قول او وارد میدان شدند، پس چرا اختلافات بعدی پیش آمدند؟بحث مفصلی است. مرحوم شیخ فضلالله در طول مدتی که مشکلات و اختلافات در مشروطه پیش آمد، بارها اعلام کرد: به دنبال همان مشروطهای هستم که آخوند خراسانی و علمای نجف میخواهند! این سخن مربوط به دورهای است که شیخ مجبور شد در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) متحصن شود و به افشاگری بپردازد. از آن سو هم بعضی از مشروطهخواهان و طیف افراطی مجلس که آنجارا قبضه کرده بودند، علیه شیخ سمپاشی میکردند. در چنین معرکهای است که شیخ چنین حرفی را میزند. بعدها هم که میبینیم پس از اعدام شیخ فضلالله و در مشروطه دوم، علمای نجف همان دیدگاههای شیخ در خصوص مشروطه را دنبال میکنند.
مثلا کدام دیدگاهها؟
پافشاری بر اجرای اصل دوم متمم قانون اساسی که عبارت بود از نظارت علما بر مصوبات مجلس، یعنی همان اصلی که شیخ فضلالله پیشنهاد داد. مرحوم آخوند خراسانی، مرحوم ملا عبدالله مازندرانی و در تهران مرحوم سید عبدالله بهبهانی روی این اصل پافشاری میکنندبلکه عملی شود.
نقش مرحوم سید عبدالله بهبهانی در این جریان چیست؟ایشان با اصرار و تأکید مرحوم آخوند به تهران میآید تا مجلس را افتتاح و این اصل را اجرا کند. ایشان از روزی که به تهران باز میگردد، روی افتتاح مجلس و اجرای این اصل که در واقع ضامن اسلامی بودن مشروطه است پافشاری و در واقع خواسته اصلی شیخ شهید را مطرح میکند. همین اصرار هم سبب میشود دموکراتها و افراطیون قفقازی ایشان را به طرز فجیعی به شهادت برسانند. بنابراین چه در ابتدای مشروطه، چه در زمان اوجگیری اختلافات و درگیریها در مشروطه اول و چه پس از به شهادت رساندن شیخ فضلالله نوری، میبینیم مواضع و دیدگاههای شیخ با علمای نجف یکی است.
پس چرا در آن معرکه فشار روشنفکران غربزده و مشروطهخواهان مخالف مشروعیت مشروطه به شیخ، کسی از او حمایت نکرد؟ مراسلات علمای نجف نشان میدهد چندان هم از اوضاع ایران بیخبر نبودند، بنابراین نمیشود این توجیه را پذیرفت که امثال مرحوم آخوند و شیخ عبدالله مازندرانی از اوضاع خبر نداشتند، چون اگر اینطور باشد همراهی آنان با شیخ شهید هم ارزش نخواهد داشت.دیدگاه شما در این باره چیست؟واقعیت این است که پس از کشته شدن ناصرالدین شاه در سال 1317 در پی حکومتی 50 ساله، اوضاع ایران به هم میریزد و گروههای سیاسی گوناگون اعم از مذهبی و غیر مذهبی تصمیم میگیرند ساختار سیاسی و حاکمیت قاجار را تغییر بدهند. در فاصله ده ساله کشته شدن ناصرالدین شاه تا شروع مشروطه، این گروهها منسجم میشوند و با هم ارتباط برقرار میکنند.
به برخی از این گروهها و کانونها اشارهای کنید؟یکی «جامعه آدمیت» بود که کارکرد فراماسونری داشت. دیگری «لژ فراماسونی بیداری ایران» بود که در واقع پوششی برای اجتماع گروههای ساختارشکن بود.
منظورتان از ساختارشکنی...حمله به علما، مفاهیم و شعائر دینی که در طی این یک دهه بهشدت افزایش یافت، بهطوری که در سال 1319 عدهای از اراذل و اوباش، اعم از فیزیکی و فکری، به علمای بزرگی چون مرحوم میرزا حسن آشتیانی و شهید شیخ فضلالله نوری حمله میکنند. وضعیت بهقدری وخیم است که مرحوم آخوند در نامهای سئوال میکند: مگر ایرانیها تغییر دین دادهاند که اینطور به علما و شعائر توهین و حمله میشود؟ از آن سو هم شاهزاده قاجاری از قبیل ظلالسلطان با این جریانات پیوندهای مشکوکی دارند و دست در دست هم، حملات گستردهای را علیه علما و جریانات دینی سازماندهی میکنند.
واکنش علمای نجف نسبت به این جریانات چیست؟
شهید شیخ فضلالله با کمک علمای نجف سعی میکند در درون ساختار دولتی تغییراتی را ایجاد کند، از جمله بهشدت روی عزل امینالسلطان که گرایشهای فرقهای از قبیل بهاییت پیدا کرده بود، پافشاری میکند. امینالسلطان در سال 1315ق که در قم تبعید بود، با این کانونها ارتباط داشت و بعدها عضو لژ فراماسونری شد! او مدتی با روسها وارد معاملات سیاسی میشود و بعد به سراغ انگلیسیها میرود و در دوره ای، امینالسلطان از هر دو کشور امتیازات عمدهای میگیرد. بعدها مرحوم آخوند به این موضوع اشاره میکند و میگوید ما دیدیم وضعیت ایران به این شکل قابل ادامه نیست و باید در آن تغییراتی ایجاد شود.
در جلوگیری از استبداد هیچ اختلافی بین علما نبود آیا واقعاً تغییراتی انجام شد؟خیر، به دلایلی که بحث آن مفصل است و در اینجا مجال پرداختن به آنها نیست، این تغییرات انجام نمیشوند تا وقتی که نهضت مشروطه شکل میگیرد و ورود فعالانه شیخ فضلالله نوری در این میدان، اعتماد و اطمینان علمای نجف را به دنبال دارد، اما مراجع نجف از یک موضوع بسیار مهم غافل بودند و آن هم اینکه گروههایی که برشمردم، توانسته بودند در ظرف این یک دهه، کاملاً در کانونها و مراکز مختلف دولتی نفوذ کنند و مستقر شوند و منتظر فرصت مناسب بنشینند.
پس در اینکه اوضاع ایران باید تغییر کند و باید جلوی استبداد قاجار را گرفت و دست امثال امینالسلطان را از حاکمیت قطع کرد، هیچ اختلافی بین علمای نجف نبود. در بین کسانی هم که باید برای صدارت انتخاب میشدند، عینالدوله از بقیه بهتر به نظر میرسید. در یکی دو سال اول صدارت هم چندان رفتار دور از انتظار و قاعدهای نداشت، اما بعد رفتارهای افراطی فراوانی از او سر زد.
علت چه بود؟علت این بود که مراجع نجف یا دستکم مرحوم آخوند و طرفداران مشروطه نتوانستند تحلیل درستی از میزان تأثیرگذاری گروههای ساختارشکن داشته باشند. مرحوم آیتالله ملا عبدالله مازندرانی در باره این دوره چنین تحلیلی دارد: «ما در دفع شجره خبیثه استبداد وارد شدیم و بعضی از مواد فاسده مملکت هم با ما همراهی کردند!» که منظور همان گروههای ساختارشکن هستند. همین اشتباه در محاسبه و ارزیابی باعث شد که جریانات به سمت دیگری تغییر مسیر بدهند.
علمای نجف، دچار اشتباه محاسباتی شدند ظاهراً فقط شیخ فضلالله است که ارزیابی دقیقی از این جریانات دارد.اینطور نیست؟دقیقاً. ایشان همان دوران در اعلامیهای میگوید: اینها گروه منسجم و تردستی هستند که از همه ابزارها بهخوبی استفاده میکنند!
منظور از «اینها» چه کسانی هستند؟بهاییها، نیهیلیستها، ماتریالیستها و کلاً گروههایی که در «جامعه آدمیت» و «لژ فراماسونری» جمع شدهاند.
نکته عجیب و در عین حال تأسفبار این است که علمای نجف چطور به بعضی از مشروطهخواهان مشکوک تهران اعتماد کردند و به شیخ با آن سابقه روشن و عظیم اعتماد نکردند؟به نظرم قضیه به همان اشتباه محاسباتی و ارزیابی نادرست از بعضی از جریانات ظاهرالصلاح سیاسی برمیگردد. این خطر در تمام نهضتها وجود دارد که بدون شناخت کافی از ماهیت برخی از عناصر و جریانات، نسبت به آنها دچار خوشبینی میشویم و از مبانی نظری و تئوریک آنها غفلت میکنیم. به قول شیخ شهید، این جریان تردست و چالاک است و میخواهد زمام امور مشروطه را در دست بگیرد و لذا بیکار نمینشیند. اینها در باغ سلیمان خان میکده تشکیل جلسه میدهند. اغلب افراد شرکتکننده در این جلسه، بابی یا مثل اردشیر جی هستند که در آن موقع سر جاسوس انگلیس در ایران بود. یکی از افرادی که در این جلسه شرکت دارند، سید اسدالله خرقانی است که به او مأموریت میدهند به نجف برود و شعبه «انجمن مخفی» را در آنجا ایجاد کند. او هم همین کار را میکند و در نجف در بیت مراجع و علمای بزرگ نفوذ و «انجمن مخفی» را راه میاندازد.
کار «انجمن مخفی» چیست؟
کارش این است که این جریان افراطی هر جا کارش گیر کرد، از مراجع فتوا بگیرد و کارش را راه بیندازد و از طرف دیگر در باره جریان اصیل دینی، در ذهن علما شبهه و تردید ایجاد کند! اعضای این انجمن هر خبری را که ازتهران میرسید و به نفع خودشان بود به علما ارائه میکردند و هر چه را که به نفعشان نبود، واژگونه ارائه میدادند. در نتیجه هر چه شیخ شهید فریاد میزد مشروطه مد نظر من همان مشروطه آخوند خراسانی است، این سخن به گوش علمای نجف نمیرسید، بلکه برعکس اینگونه جلوه میدادند که شیخ با مشروطه مخالف است! بعد هم از مراجع کسب تکلیف میکنند که تکلیف کسی که با مشروطه و مجلس مخالفت میکند، چیست؟ علما هم حکم میدهند او مطرود است!
حکم کلی؟بله، آنها به هیچوجه اشارهای به شیخ فضلالله نمیکنند و یک حکم کلی در باره هر کسی که با مشروطه مخالفت میکند، از مراجع میگیرند و آنها هم حکم میدهند که: باید چنین فردی را از بین برد! کسی که در آن مجلس بود هشدار میدهد که:شاید اینها برود وبا این حکم کلی ،هزار کار بکنند! این هشدار سبب میشود علما تصمیم بگیرند حکم را پس بگیرند، ولی عملاً دیر میشود.
خرقانی نفوذی فراماسونری در بیوت علما بود محسن کدیور در یکی از پاورقیهای کتاب خود در باره مرحوم آخوند مینویسد: شیخ عبدالله مازندرانی در نامهای نوشته است که این مفسد،- یعنی شیخ فضلالله- را به عتبات بفرستید.این برداشت را چگونه ارزیابی می کنید؟بعید میدانم علما از چنین عباراتی، مخصوصاً در باره شیخ فضلالله استفاده کرده باشند. مرحوم آخوند حتی در حکم تفسیق تقیزاده از چنین الفاظی استفاده نمیکنند، پس چطور میشود باور کرد برای شیخ فضلالله چنین عبارتی به کار رفته باشد؟ قابل ذکر است هرگز اصل سندی به این اهمیت و حساسیت پیدا نشد! روزنامهای هم که این شایعه را پخش کرد، خودش متهم به بابیگری بود. مضافاً بر اینکه اساساً چنین ادبیاتی در بین علمای آن دوره رواج نداشته است، اما در اینکه علیه جریان مشروعهخواه به سردمداری شیخ فضلالله در نجف سعایتهایی میشد، اسناد محکم تاریخی وجود دارد. سید اسدالله خرقانی به مستشارالسلطنه نامهای نوشته که تاریخ آن، بعد از شهادت شیخ فضلالله است و کاملاً نشان میدهد خرقانی به خاطر اینکه اخبار ایران را سانسور میکردند و یا واژگونه به علمای نجف ارائه میدادند، حسابی ترسیده است، چون پس از شهادت شیخ اخبار ناخوشایندی از ایران به علما میرسد و نشان میدهد که شیخ فضلالله درست می گفته است.
محتوای نامه خرقانی به مستشارالسلطنه چیست؟او در آن نامه با اشاره به تقیزاده و دو نماینده افراطی مجلس میگوید: مشروطه روی کاکل شما سه نفر میگردد، تا دیر نشده است هر چه فتوا میخواهید بگویید که برایتان از علمای نجف بگیرم! بعد هم به فتواهایی که در موارد مختلف گرفته است اشاره میکند که میزان نفوذ او در بیوت مراجع را بهخوبی نشان میدهد.
به نظر میرسد اصل ماجرای مشروطه و مناسبات علمای نجف و شیخ فضلالله را باید در «انجمن های مخفی» در نجف که سر از جاهای عجیب و غریبی در میآورد، جستجو کنیم.مرحوم ملاعبدالله مازندرانی در نجف میگوید پس از شهادت شیخ قرار بود علمای نجف را هم ترور کنند و به تأسیس «انجمن مخفی» اقدامات افراطی آن در نجف و «بهائیه لعنهم الله» اشاره میکند.
نهایتا کار «خرقانی» به کجا کشید؟او بعدها گرایش شبه وهابی پیدا کرد و امامت حضرت امیر(ع) را منکر شد! او هم با بهائیان همکاری میکرد، هم با بابیان سَر و سِرّ داشت، اما به هر حال نقش او در رساندن واژگونه اخبار ایران به علمای نجف یک نقش کلیدی است.
آیا علمای نجف با تصویب متمم قانون اساسی با شیخ فضلالله موافق بودند یا برای اینکه او دست از مخالفت با مشروطه بردارد، با او همراهی کردند؟اگر موافق نبودند چرا مرحوم سید عبدالله بهبهانی را به ایران فرستادند تا اجرای این اصل را در مجلس پیگیری کند که نهایتاً هم منجر به شهادت ایشان شد. علمای نجف در سال 1328 نامهای مینویسند و در آن 20 تن از علمای شاخص ایران و نجف را برای تشکیل شورای پنج نفره مجتهدین ناظر بر مصوبات مجلس معرفی میکنند که در بین آنها به افراد معروف و صاحب نامی چون حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی، سید ابوالحسن اصفهانی و سید ابوالقاسم کاشانی برمیخوریم. این اصرار نشان میدهد که آنها به هیچوجه، برخورد تاکتیکی با موضوع نکردهاند. پس از شهادت شیخ هم میتوانستند قضیه را پیگیری نکنند، اما این کار را کردند و مرحوم سید عبدالله بهبهانی هم در این کار جان خود را از دست داد. پس از فتح تهران هم مرحوم آخوند مکرر اعلامیه میدهد و در آن به ضرورت افتتاح مجلس و تشکیل این هیئت پنج نفره اشاره میکند که نشان میدهد علمای نجف پیگیر اجرای متهمم بودهاند.