کورسویی از رؤیا در این سینمای بی‌خیال

کدخبر: 2341346

«منطقه پرواز ممنوع» کورسویی از رؤیا در این سینمای بی‌خیال است. همه چیز در این فیلم برای یک رؤیاپردازی تمام‌عیار آماده است: کلبه کارگاهی نوجوانان، موشک ماهواره‌بر، مرز اسراییل و مهم‌تر از همه «پرواز». پرواز، آن‌قدر در ذات خودش خیال‌انگیز است که مخاطب نوجوان را غرق در رؤیا کند؛ اما متاسفانه یا خوشبختانه ما در سینما، ابتدائاً با ذات مسائل سروکار نداریم. بلکه قدرت فرآوری و پدید آوردن آن‌ها معین می‌کند که چقدر به رویای پرواز نزدیک شده‌ایم.

سینمای ایران «بی‌خیال» است؛ به دو معنا: 1- بی‌خیالِ فرهنگ، سنت، دین، تاریخ و داستان‌های این مرز و بوم شده است و ترجیح می‌دهد دغدغه خرده‌فرهنگ‌های محفلی را بازنمایی کند. سینما با این دست‌فرمان تبدیل به یک موجود لنگ‌درهوا، بی‌تاریخ و بی‌آینده می‌شود که حتی کمدی‌های مبتذل هم نمی‌تواند در بلندمدت نجاتش دهد. 2- بی‌خیال و بی‌رویاست و تصور می‌کند رسالتش این است که فقط واقعیت‌های جامعه را منعکس کند. معنای دوم از بی‌خیالی منحصر در روشنفکران رئالیست و نئورئالیست سینما نیست. بسیاری از حزب‌اللهی‌های سینما هم با این انگاره غلط‌انداز که «واقعیت انقلاب اسلامی از رویای هنرمندان جلوتر است»، به سرکوب خیال دامن می‌زنند و نمی‌گذارند ایده‌های رویاپردازانه در سینما شکل بگیرد. نتیجه چنین انگاره‌هایی، سینمایی می‌شود که به جای آنکه الهام‌بخش باشد و افقی را فراروی مردم ما بگشاید، افق‌ها را فرومی‌بندد و هیچ رویایی برای تغییر وضع موجود به سمت وضع مطلوب نمی‌پروراند؛ سینمایی اکنون‌زده که کارکردش از صفحات حوادث روزنامه‌‌ها هم کمتر است؛ یا سینمایی که آینده ایران را در گذشته‌اش منجمد می‌کند و از سینما توقع نوشتن «تاریخ شفاهی» دارد.

«منطقه پرواز ممنوع» کورسویی از رؤیا در این سینمای بی‌خیال است. همه چیز در این فیلم برای یک رؤیاپردازی تمام‌عیار آماده است: کلبه کارگاهی نوجوانان، موشک ماهواره‌بر، مرز اسراییل و مهم‌تر از همه «پرواز». پرواز، آن‌قدر در ذات خودش خیال‌انگیز است که مخاطب نوجوان را غرق در رؤیا کند؛ اما متاسفانه یا خوشبختانه ما در سینما، ابتدائاً با ذات مسائل سروکار نداریم. بلکه قدرت فرآوری و پدید آوردن آن‌ها معین می‌کند که چقدر به رویای پرواز نزدیک شده‌ایم. «منطقه پرواز ممنوع» عناصر رؤیا را در یک جهان خیالی گرد هم آورده است. انصافاً در ربط دادن این عناصر به هم تا حدی موفق بوده است: نوجوانانی که در کلبه کارگاهی‌شان، هواپیمای کنترلی می‌سازند با جاسوسان محیط‌زیستی وابسته به رژیم اسراییل درگیر می‌شوند که می‌خواهند از سایت پرتاب موشک ماهواره‌بر جاسوسی کنند؛ سایتی که نوجوانان فیلم در نمای درخشان و باشکوه ابتدای فیلم، پرتاب موشک را از سکوی آن سایت دیده‌اند.

در حالی که پدر یکی از همین نوجوانان در سوریه مشغول جنگ با مزدوران رژیم اسراییل است و آن‌قدر به مرز رژیم صهیونیستی نزدیک شده است که می‌تواند به آن‌سوی مرز سنگ پرتاب کند.

از ربط منطقی این عناصر در پی‌ رنگ قصه که بگذریم، فیلم باید بتواند فضا بسازد. ساختن فضا به زاویه دید نیاز دارد: POV؛ مقصود از «پی،اُ،وی» در اینجا همان نمای معروف از نقطه دید بازیگران فیلم نیست. مقصود،

زاویه دید فیلمساز نسبت به پرسوناژها، لوکیشن و میزانسن است که در نهایت فضا می‌سازد. زاویه دید فیلمساز در «منطقه پرواز ممنوع» باید بیشتر از آنچه در فیلم می‌بینیم روی نگاه نوجوان (هم نوجوان به‌مثابه مخاطب هم نوجوان به‌عنوان شخصیت اصلی فیلم) تنظیم شود. حرف‌های گُنده فیلم اگر نتواند روی آرزوهای کوچولوی نوجوانانه بنا شود، از فیلم بیرون می‌زند. آرزوی یک نوجوان داشتن یک کلبه کوچک است که بتواند به منزله حوزه استحفاظی مستقلش در آن کلبه رویای پرواز را بسازد. یک نوجوان بیش از دغدغه‌های آدم‌بزرگ‌ها، دغدغه شرکت در مسابقه پرواز هواپیما و خواباندن کَل رفقایش را دارد. در حالی که چنین عناصری در فیلم به‌خوبی پرداخت نشده است. مسابقه پرواز آغاز فیلم طرح می‌شود، میانه فیلم فراموش می‌شود و پایان فیلم به آن ارجاع داده می‌شود. عشق‌بازی نوجوانان با فضای کارشان می‌توانست فیلم را سرخوش‌تر کند. جز یک کلیپ در اواسط فیلم که با تدوین موازی خوب، ریتم را تند و فیلم را سر حال می‌کند، کلبه در فیلم «ساخته» نمی‌شود. موقعیت کارگاه و همجواری‌اش با حسینیه حتی در یک نمای ساده معرفی هم نمی‌شود چه رسد به آن‌که فضا بسازد. فقط وقتی که کارگاه و حسینیه آتش می‌گیرد، فیلمساز یادش می‌افتد که باید این فضا را برای ما می‌ساخت و سمپاتیک می‌کرد.

البته می‌دانیم بسیار سخت است که فیلمساز با کاراکتر نوجوان همراه شود و از دریچه نگاه او جهان را ببیند. ما در قصه‌پردازی‌های اینچنینی نه دستمان در ادبیات داستانی مکتوب پر است و نه کهن‌الگویی الهام‌بخش داریم. لذا فیلمساز باید بتواند به‌تنهایی نوجوانانه بیندیشد و فیلمنامه بنویسد و فیلم بسازد.

یکی از نشانه‌هایی که به ما می‌گوید فیلمساز به‌خوبی نتوانسته نوجوانانه به جهان نگاه کند، این است که روحیه فیلم خیلی جدی است و سرخوشی‌های نوجوانانه در آن کم است. نوجوانِ اول فیلم، بیش از حد اخمو و جدی است و نمی‌بینیم که فریاد شادی سر دهد یا از

ته دل بخندد. نشانه دیگر این است که فیلم صریح نیست. حتی مخاطب (به‌ویژه مخاطب نوجوان) را در مقاطعی گیج و سردرگم می‌کند و چفت‌وبست‌های داستانش مبهم می‌ماند. اگر می‌خواهیم فیلم‌مان گل‌درشت و شعاری به نظر نرسد راهش این نیست که حتی اسمی از رژیم اسراییل در فیلم نبریم و فقط خط عبری را پای نقشه جاسوس‌ها نشان دهیم؛ خطی که به‌درستی شخصیت‌های نوجوان فیلم نمی‌دانند متعلق به کدام کشور است و قطعاً مخاطب 10‌ساله فیلم هم نمی‌داند. بگذریم از اینکه باورپذیر نیست که جاسوس‌های حرفه‌ای نقشه کامل دوربین‌های جاسوسی را با زیرنویس عبری در یک ویلا جا بگذارند و نوجوانان هم بدون آنکه آسیبی بهشان برسد نقشه را پیدا کنند و بردارند! به جای آنکه موضوعات گل‌درشت را یکجا در فیلم جمع کنیم و فقط کمرنگ‌شان کنیم، می‌توانیم زاویه دیدمان را به سمت نوجوان بچرخانیم و جهان او را بسازیم. آن‌وقت در جهان رؤیایی نوجوان اگر شعار «مرگ بر اسراییل» هم با صدای بلند و صریح جا گرفت دیگر باسمه‌ای به‌نظر نمی‌رسد. شاید اگر از تعدد و کثرت موضوعات بزرگ ملی و بین‌المللی در فیلم صرف نظر کنیم و موضوعات کمتری را صریح‌تر در دل یک قصه نوجوانانه طرح کنیم، نتیجه بهتری بگیریم.

نکته دیگر درباره رویای انسان ایرانی است. رؤیا هم مانند علم متعلَقی دارد. پرسش این است که متعلق رویای ایرانی چیست؟ آنچه در «منطقه پرواز ممنوع» به‌عنوان متعلق رویای ایرانی تصویر می‌شود، منحصر در وجوه استراتژیک یا تکنولوژیک رویاست. موشک، تجسم این رویای تکنولوژیک است و جنگ در سوریه و مرز رژیم اسراییل تجسم استراتژیک رویای ایرانی. رویای ایرانی در ساحات معنوی‌تر می‌تواند رخ بنمایاند؛ به شرط آنکه فیلمساز تجربه این رؤیا را به جان بیازماید و روحش را به آن ساحت پرواز دهد.هر فیلم یک تجربه است که می‌تواند راه آینده فیلمساز را هموار یا منحرف کند. «منطقه پرواز ممنوع» یک تجربه سازنده است؛ هم برای سینمای ایران هم برای آینده فیلمسازش. فیلمی آبرومند در ایده و اجرا که قدم در مسیر درست گذاشته است.

«روزنامه صبح نو»

ارسال نظر: