اسلام آوردن از روی تقلید مورد قبول خدا است؟

کدخبر: 2340881

آیا اینکه یک مسلمان از روی تقلید از پدر و مادرش یا اینکه صرفا مسلمان شناسنامه‌ای بوده، اعتقادش مورد قبول خداوند قرار می‌گیرد؟

برای روشن شدن پاسخ چند نکته را تذکر می‌دهیم:

خداوند سرشت و طبیعت انسانی را به گونه‌ای آفرید که دائماً در پی یافتن حقیقت و تسلط علمی بر حقایق پیرامون خود است. از وقتی که انسان متولد می‌شود تا هنگام مرگ لحظه‌ای نیست که انسان از تکاپوی علمی و جست‌وجوی درک حقیقت غافل باشد. البته این تلاش علمی متناسب با شرایط سنی و جسمی و زمینه‌های فکری و رفتاری او است.

به عبارت دیگر، خداوند انسان را با سرمایه کافی برای رسیدن به کمال و سعادت و درک حقایق و معارف در زمین قرار داده، تا با استفاده از آن به هدف و غایت خلقت خود دست یابد.

قرآن می‌فرماید: قسم به جان(نفس) آدمی و آن‌کس که آن‌را آفرید و منظم ساخت، سپس فجور و تقوا(شر و خیرش) را به او الهام کرد که هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده، رستگار شد و آن‌کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته نومید و محروم گشته است.[1]

حال با توجه به این حقیقت که انسان برجسته‌ترین مخلوق خداوند از نظر توانایی در کسب معلومات و پیشرفت‌های علمی است، اگر کسی از این سرمایه وجودی خود در راه اساسی‌ترین نیاز خود که رسیدن به هدف و غایت خلقت که مایه قرب الی الله است، استفاده نکند و در انتخاب راهی که او را بدین مقصد می‌رساند، کوتاهی و سستی به خرج دهد (و اکتفا به آرا و افکار و آداب و سنن پدران کند و لو این‌که می‌داند آباء و اجدادش نه اهل علم و تعقل‌اند، و نه روش زندگی آنها بر اساس هدایت علم و دانش است) چگونه می‌تواند معذور باشد؟[2] و در واقع او خود محکوم وجدان و فطرت انسانی است که بر خلاف آن حرکت نموده است و با دست خود حقیقت خود را وارونه و مقلوب ساخته است.

قرآن در این باره می‌فرماید: "گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم آنها دل‌هایی دارند که با آن نمی‌فهمند، چشم‌هایی که با آن نمی‌بینند، گوش‌هایی که با آن نمی‌شنوند، آنها مانند چهارپایانند، بلکه گمراه‌تر، اینان همان غافلانند".[3]

هر مسلمانی که خود را حقیقتاً تابع دین اسلام می‌داند، باید برای اعتقادات خود، دلیلی جز پیروی کورکورانه از پدران خود داشته باشد؛ و به همین جهت در اوّل رساله‌های عملیه که هر فرد مسلمان مکلف به فراگیری آن است، آمده است که اصول دین تقلیدی نیست، بلکه هر کس باید خود به علم و یقین برسد.[4] علاوه بر این، روح دستورات اسلام همان تعقل و دانش است و در همه جا ما را دعوت به تفکر و اندیشه می‌کند.[5]

البته، بدیهی است که درجات فکر و اندیشه به تناسب تفاوت افراد از نظر برخورداری از معلومات و دانش متفاوت است، از یک فرد بی‌سواد استدلالی مطابق با فکر و اندیشه و شرایط زندگی او انتظار است. مانند استدلال آن اعرابی که گفت، همان‌گونه که جای پای شتر دلالت بر شتر می‌کند، آسمان و زمین هم دلالت بر خداوند لطیف خبیر می‌کند.[6]

اما به نظر می‌رسد ساده‌ترین و عمومی‌ترین استدلال برای حقانیت اسلام، تطابق آن با فطرت و سرشت انسانی است که اگر کسی با رفتار و اخلاق ناپسند خود فطرت خدادادی را در زیر لایه‌های تاریک گرد و غبار آلودگی به گناه و معصیت قرار ندهد، می‌تواند به حقانیت اسلام علم و یقین پیدا کند، و از این‌راه هم می‌تواند برای دست‌یابی به اعتقادات صحیح، در کنار اندیشه و تعقل، بهره ببرد.

درست است که اعتقاد به اصل دین باید به حد علم یقینى برسد، و اگر به این حد نرسد؛ یعنى اعتقادى آمیخته با شک و تردید باشد کافى نیست، هر چند به حد ظن راجح رسیده باشد، و براى مسلمان شدن راه تقلید کافى نیست و کسى که می‌خواهد مسلمان شود باید در حق و باطل بودن دین بحث و دقت به عمل آورد، اما این علم یقینی هم می‌تواند از راه استدلال‌هاى علمى حاصل شود و هم از راه‌های دیگر مثل شنیدن آیات قرآن و... .[7]

و از جمله راه‌ها، پیروى کردن از راهنمایى دانش‌مندان براى به دست آوردن علم و یقین در اصول دین است.[8]

آنچه در قرآن مورد مذمت قرار گرفته، تقلید کاملاً کورکورانه و از روی تعصب است: «و هنگامی که به آنها گفته می‌شود از آنچه خدا نازل کرده است پیروی کنید، می‌گویند، بلکه ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم پیروی می‌نماییم، آیا نه این است که پدران آنها چیزی نمی‌فهمیدند و هدایت نیافتند».[9] و نظیر همین مضمون در آیه 104 سوره مائده آمده است.

از این آیات می‌توان چنین استنباط نمود که اگر نیاکان آنها دانش‌مندان صاحب‌نظر و افراد هدایت یافته‌ای بودند، جای این بود که از آنها تبعیت شود،[10] اما با این‌که می‌دانند آنها مردمی نادان و بی‌سواد و موهوم پرست بودند، پیروی از آنها چه معنایی دارد؟ آیا مصداق تقلید جاهل از جاهل نیست».[11]

پس چگونه می‌توان یک فرد را مسلمان دانست، در حالی‌که او کورکورانه از افرادی که نه اهل دانش و تعقل‌اند و نه رفتار آنها بر اساس هدایت الاهی و فطری است، تبعیت می‌کند! البته واضح است که مسلمانان واقعی یا اهل دانش و تعقل‌اند و یا رفتار آنها بر اساس هدایت الاهی و فطری است و تقلید آنها همواره دارای پشتوانه علمی و استدلالی است و تقلید کورکورانه و از سوی تعصب و لجاجت نیست؛ چون می‌داند که در غیر این صورت در پیشگاه الاهی معذور نخواهد بود.

[1]. شمس، 7- 10.

[2]. مگر این‌که در این امر واقعا قاصر باشیم، نه مقصر. برای آگاهی ر. ک: "قاصرین و نجات از جهنم"، 323.

[3]. اعراف، 179.

[4]. رساله‌های عملیه، مسئله 1.

[5]. قرآن که اصلی‌ترین منبع دینی ما است، سراسر دعوت به تفکر و اندیشه است. به عنوان نمونه، حداقل هفده بار از طریق واژه‌ی «فکر» غیر از مواردی که از طریق ماده «علم»، یا واژه «فقه» و یا واژه عقل و ... استفاده کرده، ترغیب و تشویق به فکر نموده است.

[6]. "حیث قال: البعرة تدل على البعیر و أثر الأقدام على المسیر أ فسماء ذات أبراج و أرض ذات فجاج لا تدلان على اللطیف الخبیر"، مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 66، ص 134، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.

[7]. ر. ک: ترجمه المیزان، ج 9، ص 209 .

[8]. در این باره بعضى از مفسران حدیثى از امام صادق(ع) نقل کرده‏‌اند که داراى نکات قابل ملاحظه‏اى است، حدیث چنین است: مردى به امام صادق(ع) عرض کرد با این‌که عوام یهود اطلاعى از کتاب آسمانى خود جز از طریق علمایشان نداشتند، چگونه خداوند آنها را نسبت به تقلید از علما و پذیرش از آنان مذمت می‌کند؟! (اشاره به آیات مورد بحث است). آیا عوام یهود با عوام ما که از علماى خود تقلید می‌کنند تفاوت دارند. ... امام فرمود: بین عوام ما و عوام یهود از یک جهت فرق و از یک جهت مساوات است، از آن جهت که مساوى هستند خداوند عوام ما را نیز مذمت کرده، همان‌گونه که عوام یهود را نکوهش فرمود. اما از آن جهت که با هم تفاوت دارند؛ این است که عوام یهود از وضع علماى خود آگاه بودند، و می‌دانستند آنها صریحا دروغ می‌گویند، حرام و رشوه می‌خورند و احکام خدا را تغییر می‌دهند، آنها با فطرت خود این حقیقت را دریافته بودند که چنین اشخاصى فاسق‌اند و جایز نیست سخنان آنها را در باره خدا و احکام او بپذیرند، و سزاوار نیست شهادت آنها را در باره پیامبران قبول کنند، به این دلیل خداوند آنها را نکوهش کرده است، ولى عوام ما پیرو چنین علمایى نیستند.

و اگر عوام ما از علماى خود فسق آشکار و تعصب شدید و حرص بر دنیا و اموال حرام ببینند، هر کس از آنها پیروى کند، مثل یهود است که خداوند آنان را به خاطر پیروى از علماى فاسق نکوهش کرده است: «فاما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا على هواه، مطیعا لامر مولاه، فللعوام ان یقلدوه»؛ اما دانشمندانى که پاکى روح خود را حفظ کنند، و دین خود را نگه‌دارند، مخالف هوا و هوس و مطیع فرمان مولاى خویش باشند، عوام می‌تواننداز آنها پیروى کنند.

روشن است که این حدیث اشاره به تقلید تعبدى در احکام نمی‌کند، بلکه منظور پیروى کردن از راهنمائى دانشمندان براى به دست آوردن علم و یقین در اصول دین است؛ زیرا حدیث در مورد شناخت پیامبر سخن می‌گوید که مسلما از اصول دین می‌باشد و تقلید تعبدى در آن جایز نیست. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 1، ص 319- 320، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.

[9]. بقره، 170.

[10]. در واقع می‌توان گفت که چنین تقلیدی پشتوانه علمی و عقلی دارد و تقلید صرف نیست.

[11]. تفسیر نمونه، ج 1، ص 576.

منبع: اسلام کوئست

ارسال نظر: