سینمای ایران این روزها به جای پرداختن به مسئله عدالت، مهاجرت را تبلیغ می‌کند

سینما در حسرت وطن‌پرستی و عدالت‌طلبی!

کدخبر: 2340656

باور کنید هر جای دنیا بروید و از این بگویید که در سینمای کشوری، فیلمسازانی فعالیت می‌کنند که دغدغه اصلی برخی از آثار آن‌ها ضرورت مهاجرت از کشورشان است، از شما تست سلامت روانی می‌گیرند!

نسیم آنلاین ؛ احسان سالمی: باور کنید هر جای دنیا بروید و از این بگویید که در سینمای کشوری، فیلمسازانی فعالیت می‌کنند که دغدغه اصلی برخی از آثار آن‌ها ضرورت مهاجرت از کشورشان است، از شما تست سلامت روانی می‌گیرند! اصلا این یکی از شاخصه‌های اصلی سینما در همه کشورهای صاحب سینماست که از این ابزار هنری برای افزایش همبستگی ملی و حس وطن پرستی افراد استفاده می‌کنند ولی انگار این قاعده چندان مورد قبول برخی از فیلمسازان ایرانی نیست.

همه می‌خواهند بروند، شما چطور؟!

با هر منطقی که نگاه کنید، اکران همزمان دو فیلم با محتوای ضرورت مهاجرت از ایران برای رسیدن به آرامش و امنیت، اتفاقی به شدت قابل تامل و متاثر کننده است. شاید بپرسید مگر می‌شود که چنین فیلم‌هایی در سینمای ما اکران شوند و مدیران توجهی به پیام‌های ارسال شده از سوی فیلم نداشته باشند و پاسخ ما به این سوال شما: «آری» است! این روزها دو فیلم «مطرب» و «هزارتو» به شکل همزمان در سینماهای کشور به نمایش درآمده‌اند که رویکرد اصلی قصه هر دو فیلم، مسئله مهاجرت است. «مطرب» قصه مردی است که سال‌ها در آرزوی خوانندگی در ایران مانده و حالا به واسطه یک موقعیت خاص در شرایط اجرای یک کنسرت در خارج از کشور قرار می‌گیرد. آدمی که سال‌ها با برچسب مطربی از حق خواندن محروم شده و حالا پس از عمری در حسرت ماندن، برای رسیدن به آرزوهایش راهی جز ترک وطنش ندارد. جالب اینکه او فرزندانی دارد که آن‌ها نیز برای رسیدن به آرزوهایشان راهی جز ترک وطن ندارند. راهی که اتفاقا برخلاف قاعده طبیعی دنیا، این بار توسط فرزندان به پدر آموخته می‌شود!

جان بچه‌ات رو بردار و برو!

داستان «هزارتو» اما به شکلی دیگر دست بر این ماجرا می‌گذارد. این فیلم که دومین اثر مورد اشاره این گزارش در اکران این روزهای سینمای ایران است، قصه خانواده‌ای را روایت می‌کند که در آستانه مهاجرت به آمریکا، به واسطه یک اتفاق درگیر شرایطی پیچیده می‌شو.ند. مسئله اصلی فیلم که در دیالوگ‌های بازیگران نیز به وضوح به آن اشاره می‌شود آن است که پدر و مادر اصلی قصه برای فراهم کردن موقعیتی مناسب برای رشد فرزندانشان تصمیم به مهاجرت به آمریکا گرفتند و اتفاقا قصه فیلم نیز در نهاین مخاطبش را به این نتیجه می‌رساند که برای رسیدن به آرامش و امنیت برای بچه‌ها، راهی جز مهاجرت نیست! خطی که در چند سال در فیلم‌های دیگری نیز دیده شده و به نظر می‌رسد تاکید بالا بر روی امری غیراتفاقی باشد. از «جدایی نادر از سیمین» و «شکاف» و «ملبورن» گرفته تا «آستیگمات» و «طلا» و حالا هم که «هزارتو» همه می‌خواهند بگویند اگر به دنبال محیطی آرام و مناسب برای رشد و تربیت فرزندت هستی، جان بچه‌ات را بردار و برو!

از «خط ویژه» عدالت‌خواه تا مطربی برای گیشه

این دو نمونه البته تنها شاهد مثال‌هایی عینی و کاملا قابل مشاهده از وضعیتی هستند که سینمای ما این روزها به آن دچار شده است. سینمایی که یا با فیلم‌های تلخ اجتماعی برای مخاطبانش نسخه مهاجرت و ناامیدی و مسدود بودن راه اصلاح امور را به تصویر می‌کشد یا با کمدی‌های مبتذل به سراغ جیب مخاطبانش می‌رود به بهایی اندک برای ساعتی آن‌ها را از فکر کردن به موضوعات جدی‌تر غافل می‌کند. البته این معنای نفی هیچکدام از گونه‌های سینمایی از جمله درام‌های اجتماعی یا فیلم‌های کمدی نیست بلکه مسئله آن است که چرا سینمای ما به این روز رسیده است. فیلمسازانی همچون محسن کیایی که بسیاری از مخاطبان او را به واسطه درونمایه «عدالت‌طلبانه» آثار قبلی‌اش به خاطر می‌آورند؛ این روزها بیش از همیشه اسیر گیشه شده است. این در حالی است که کیایی یکی از معدود فیلمسازان جوان سال‌های اخیر سینمای ایران است که همیشه سعی داشت تا با استفاده از ظرفیت‌های قصه‌گویی سینمای بدنه آثاری دغدغه‌مند برای مخاطبان عام تولید کند. آثاری که نه در ورطه فیلمفارسی‌ شدن می‌افتاد و نه همچون آثار سینمای جشنواره‌ای ایران صرفا برای جلب نظر داوران جشنواره‌ها تولید می‌شد. سینمایی از جنس سینمای قصه‌گو که داستان‌هایش با مسئله عدالت اجتماعی و اقتصادی گره می‌خورد. ولی حالا گویا شکست اثر قبلی کیایی یعنی «چهارراه استانبول» در گیشه و ترس از عدم بازگشت سرمایه، کیایی را هم به سراغ «مطرب»‌سازی فرستاده است.

از یک راه طی شده با شما صحبت می‌کنم

هر چند که این دو مثال و چند نمونه دیگر از فیلم‌هایی با مضمون مهاجرت، به عنوان مشتی نمونه خروار ذکر شدند ولی افزایش ساخت آثاری این‌چنینی با رویکرد تشویق غیرمستقیم مخاطب به مهاجرت و ناامیدی از اصلاح امور و تلاش برای طرح بحث عدالت اجتماعی، اتفاقی است که نباید نسبت به آن بی‎‌تفاوت بود. مسیری که کیایی و برخی دیگر از فیلمسازان مشابه او این روزها به اشتباه به سراغ آن رفته‌اند؛ مسیری است که بعضی از فیلمسازان پیشکسوت‌تر از آن‌ها نیز پیش‌تر آن را پیموده‌اند. از دفتر فیلمسازی «پویا فیلم» گرفته که از ساخت اکشن‌های پرفروش و مهم سینمای بعد از انقلاب، در نهایت به مسیر ساخت کمدی‌های زرد و گیشه‌پسند رسید تا فیلمسازان مهم و اثرگذاری که حالا چند سالی است بیشتر تمرکز آثارشان را بر عبور از خط قرمزهای عرفی و جلب توجه مخاطبان از این طریق یا تلاش برای ساخت آثاری جشنواره‌پسند گذاشته‌اند. این دو مسیر در نهایت به یک جا یعنی «خروج فیلمساز از جریان اصلی و موثر سینما» ختم می‌شود؛ جایی که حداقل برای ورود فیلمسازانی آینده‌دار مثل مصطفی کیایی و یا فیلمسازان جوانی همچون امیرحسین ترابی [کارگردان هزارتو] مناسب نیست.

ارسال نظر: