مستند ۴۲۰۰، دست پایین منتقدان اقتصادی دولت
تا مخاطب نداند که اتاق بازرگانی، واردکنندگان انحصاری، پتروشیمیدارها و شبکهی قدرتمند دلالی که بازیگران محوری اقتصاد امروز هستند، چگونه در این بحرانها نقشآفرینی میکنند و چه منافعی در این تلاطمهای اقتصادی دارند، نمیتواند به قابل حل بودن این بحرانها باور پیدا کند. تقلیل دادن بحران به یک تصمیم دولت جفا در حق مخاطب ایرانی است.
نسیم آنلاین ؛ علیرضا مهری: در سال های اخیر تلاشهایی برای ساخت مستندهایی در حوزهی اقتصاد صورت گرفته اما متاسفانه فروغی حاصل نشده است. با انتشار خبر انتشار مستند ۴۲۰۰ امیدها برای تولید مستند با کیفیت در حوزه اقتصاد زنده شد. امیر سیاح یکی از پژوهشگران اقتصادی و فعالان رسانهای پرکار، کارگردان این مستند بود و امید میرفت که شاهد تحول جدیدی در حوزه مستند اقتصادی باشیم. اما آنچه منتشر شد نه تنها اتفاق تازهای نبود بلکه ناامید کننده بود.
«پژوهش» مستند مبتنی بر واقعیات اقتصاد ایران نیستدر این مستند خبری از پژوهش نیست و کارگردان با وجود تجربه فعالیت رسانهای اولیات ساخت یک مستند را نمیداند و تصور میکند با پژوهشهای علمی اقتصاد میتواند بخش محوری ساخت یک مستند که همان «پژوهش» است، را نادیده بگیرد. از ابتدا تا انتهای مستند مشخص نیست موضع کارگردان چیست و قرار است به چه سوالی پاسخ بدهد. از همه تیپ افراد مصاحبه شونده استفاده میکند، اما خبری از کارشناسان اقتصادی نیست. مستند ایدهی خاصی برای روایت اتفاقات سال 97 در اقتصاد ایران ندارد. صرفا افراد با گرایشات و نظرات مختلف را کنار یکدیگر ردیف کرده، تا به هدفش برسد. هدف کارگردان از این مستند همانطور که در مصاحبهای تصریح کرد، زدن داغ بر پیشانی افرادی بود که تصمیم عرضه ارز با نرخ ۴۲۰۰ تومانی را گرفتند، تا مردم دیگر به آنها اعتماد نکنند. این هدف از فرامتنی ناشی میشود که به نظر میرسد بیان آن میتواند در این برهه کارایی داشته باشد وگرنه رجوع به تاریخ فقط به درد قصههای شب میخورد.
اما چطور میتوان از بحران ارزی اخیر درس گرفت؟ بحران ارزی اخیر اولین و آخرین بحرانی نیست که به خاطر ایرادات بنیادین در اقتصاد ایران ایجاد شده و خواهد شد. در سالهای پایانی دولت دوم محمود احمدینژاد هم جهش مشابهی در قیمت ارز اتفاق افتاد. کارشناسان مختلفی درخصوص این بحرانها در اقتصاد کشور اظهارنظر کردهاند. هرکدام از تحلیلهایی که از سوی کارشناسان مطرح شده، ارائه دهنده راهکاری برای حل یا مدیریت این بحرانها در اقتصاد ایران است. در واقع میتوان از دل این تحلیلها و گزارشات برنامه کاملی برای پیشگیری و درمان این بیماری اقتصاد ایران تجویز کرد. چالش اینجاست که کدام تشخیص، درست و مبتنی بر مطالعه واقعیت اقتصاد ایران است و به پیشگیری و درمان این بیماری کمک میکند.
دولت قبل هم در کنترل بحران موفق نبوددر فرامتن روایت امیرسیاح در این مستند، جریانی خودنمایی میکند که عامل این اتفاقات در سال ۹۷ است. جریانی تشکیل شده از مسعود نیلی و محمد نهاوندیان که در جلسه تصمیمگیری درخصوص ارز ۴۲۰۰ تومانی، حضور داشته و بعد از آن مسئولیت این تصمیم را برعهده نگرفتند. بخش قابل توجه روایت مستند هم به دنبال نشان دادن همین موضوع بر اساس جلسه تصمیمگیری درخصوص رقم ۴۲۰۰ تومان است. اینکه تصور میشد با وجود آنکه این افراد با تثبیت قیمت ارز مخالف باشند، همگی در آن جلسه حضور داشتند و به روایت حسن روحانی موافق این تصمیم بودند.
اما این روایت آقای کارگردان مخدوش است. چون در سال ۹۰ و ۹۱ خبری از این جریان نبود و باز هم اقتصاد ایران دچار بحران شد. هرچند امیر سیاح درقالب مصاحبه با غضنفری وزیر دولت قبل سعی داشت دولت احمدی نژاد را موفق در کنترل بحران معرفی کند. غضنفری به عنوان یک دلسوز و منجی در این مستند به جلوی دوربین آمده و از مورد مشورت قرار نگرفتن از سوی دولت برای فائق آمدن بر این بحران گلایه میکند. درحالی که تیم احمدینژاد عملکرد مثبتی در آن دوران نداشته و اساسا شکل گیری این بحرانها ریشه در تحلیل اشتباه دولتها از بازار ارز در کشور دارد.
تحلیلی که از قضا این مستند، نه تنها آن را نفی نمیکند بلکه در مواردی به نفع آن نیز روایت خود را سازمان میدهد. به گونهای که مخاطب با دیدن این مستند به صورت نامحسوس همان حرفی را میشنود که نیلی و شمس الدین حسینی و دیگران میزنند؛ که برای مواجهه با این بحران نباید نرخ ارز را کنترل و باید اجازه داد متناسب با تورم رشد کند. در روایت ارائه شده صراف و صادرکننده و واردکننده هم حق دارند نفع ببرند و جیب مردم را خالی کنند چون ماهیت کارشان نفع بری است و نمیتوان به آن خرده گرفت. تنها مقصر این اتفاقات هم بانک مرکزی و دولت است که تصمیم گرفتند نرخ را تثبیت کنند. جالب اینجاست که اقدامات تعزیراتی دولت هم به باد انتقاد گرفته میشود. کاش کارگردان در فرامتن کار کمی از حمله به دولت روحانی فاصله میگرفت تا اینطور بیمحابا ایدههایی که عامل اصلی بحران هستند را تقویت نکرده و ایدههای رقیب را منکوب نکند. بهتر بود کارگردان نوک پیکان را سمت باورهایی میبرد که باعث غلتاندن اقتصاد ایران به لجن زار شده، نه اینکه برای تخریب افراد از این باورها استفاده کند و بخشی از مسببان اصلی این اتفاق را جلوی دوربین بنشاند .
نقش شبکه قدرتمند دلالان در اقتصاد کشور بازگو نمیشودآنچه مستندساز درپی آن است با این مدل کار رسانهای هیچگاه اتفاق نخواهد افتاد. وقتی زدن دولتها و مواضع سیاسی جای تحلیل و بررسی دقیق مسئله و روایت منصفانه در مورد علتها را میگیرد، امیدی به اتفاقی ویژه در این حوزه نیست. تحول زمانی رقم میخورد که مخاطب با ساختار و بافتی که این بحرانها را بر اقتصاد ایران تحمیل کرده، آشنا بشود. با جریانهایی که بر همهی دولتها موثر است آشنا گردد.
تنها این روایت است که میتواند ماندگار باشد و جامعهی ایران را نسبت به آنچه درجریان است آگاه کند. تا مخاطب نداند که اتاق بازرگانی، واردکنندگان انحصاری، پتروشیمیدارها و شبکهی قدرتمند دلالی که بازیگران محوری اقتصاد امروز هستند، چگونه در این بحرانها نقشآفرینی میکنند و چه منافعی در این تلاطمهای اقتصادی دارند، نمیتواند به قابل حل بودن این بحرانها باور پیدا کند. تقلیل دادن بحران به یک تصمیم دولت جفا در حق مخاطب ایرانی است.
ضربههای وارد شده به اقتصاد ایران محدود در بحران ارز نیست. ردپای این روندهای پراشتباه و تکراری را میتوان در تصمیمات اقتصادی دولتهای مختلف یافت. با وجود تجربهی شکست خورده هدفمندی یارانهها همین امروز بحث یارانه پنهان توسط همین جریان درحال تحمیل به اقتصاد ایران است. کاش مستندهای ماندگاری به دور از اشتباهات مسلم تکنیکی و تحلیلی برای مقابله با این روندها ساخته بشود تا هزینهای بیش از این بر مردم ایران تحمیل نشود.