ماجرای دیدار فرمانده تکاوران دریایی ایران با صدام چه بود؟

کدخبر: 2334193

ما در یک دوره آموزشی در انگلستان در کنار افسر‌هایی از ۳۲ کشور بودیم؛ در آن دوره یک افسر عراقی در کنار ما بود که به من گفت آیا صدام را میشناسی که در پاسخ گفتم نه و واقعاً هم او را نمی‌شناختم، وقتی پرسیدم که آیا این فرد نظامی است یا خیر آن افسر عراقی پاسخ داد که صدام در حال گذراندن دوره اطلاعاتی است و یک روز هم او را از دور به من نشان داد، صدام در آن دوره معاون رئیس جمهور بود.

به مناسبت هفته دفاع مقدس گفتگویی با ناخدا یکم تکاور هوشنگ صمدی بازنشسته و فرمانده تکاوران دریایی در دوران دفاع مقدس داشته ایم که در ادامه می‌خوانید:

ناخدا چطور شد که وارد ارتش شدید؟

من از دوران مدرسه علاقه بسیار زیادی به ارتش داشتم به همین دلیل پس از اخذ دیپلم در قرعه‌کشی سربازی شرکت کردم، در دوران ما برای اعزام به خدمت قرعه‌کشی انجام می‌شد که من هم در این قرعه کشی موفق بودم و ۱۸ ماه خدمت سربازی انجام دادم و پس از آن متوجه شدم که شوقم برای حضور در ارتش بیشتر شده است.

به همین دلیل داوطلب کنکور دانشکده افسری شدم و در مهر ماه سال ۳۹ توانستم وارد این دانشکده شوم که پس از طی سه سال دوره در سال ۴۲ فارغ التحصیل و فعالیت خود را در نیروی زمینی ارتش آغاز کردم.

خودم داوطلب حضور در نیروی دریایی شدم

چطور شد که ناخدا صمدی از نیروی زمینی به نیروی دریایی منتقل شد؟

من در شهریورماه سال ۴۳ برای طی دوره عالی فرماندهی پیاده به شیراز رفته بودم که این دوره در سال ۴۴ تمام شد و ما باید دوباره در نیروی زمینی فعالیت می‌کردیم که در آن زمان نیروی دریایی برای تشکیل گردان‌های تکاوری خود درخواست داوطلب کرد و من هم داوطلب شدم که پس از گذراندن دوره‌های ورزشی و آزمایش‌های جسمانی و مصاحبه حضوری برای حضور در نیروی دریایی انتخاب شدم.

شما وقتی برای طی دوره به لندن سفر کرده بودید صدام را دیدید، این موضوع درست است؟

ما در یک دوره آموزشی در انگلستان در کنار افسر‌هایی از ۳۲ کشور بودیم؛ در آن دوره یک افسر عراقی در کنار ما بود که به من گفت آیا صدام را میشناسی که در پاسخ گفتم نه و واقعاً هم او را نمی‌شناختم، وقتی پرسیدم که آیا این فرد نظامی است یا خیر آن افسر عراقی پاسخ داد که صدام در حال گذراندن دوره اطلاعاتی است و یک روز هم او را از دور به من نشان داد، صدام در آن دوره معاون رئیس جمهور بود.

پس از بازگشت از انگلستان در چه بخش نیروی دریایی مشغول فعالیت شدید؟

من وقتی از انگلستان برگشتم اواخر سال ۵۶ بود و مستقیماً به بوشهر اعزام و به سمت فرمانده گردان یکم تکاوران دریایی ارتش منصوب شدم و در تاریخ پانزدهم اردیبهشت ۵۷ اولین گردان تکاوری دریایی آموزش دیده تشکیل شد.

دستور توقف آموزش‌ها برای کنترل راهپیمایی‌های سال ۵۷

اواسط شهریور ۵۷ دستوری مبنی بر توقف آموزش‌های تکاوران دریایی صادر شد، موضوع این دستور چه بود؟

راهپیمایی‌ها در خیابان‌ها زیاد شده بود و یگان‌های نظامی برای کنترل اوضاع وارد عمل می‌شدند، در ۱۵ شهریورماه سال ۵۷ دستوری مبنی بر توقف آموزش‌های تفصیلی نیرو‌های مسلح صادر شد و قرار شد همه به موضوع کنترل راهپیمایی‌ها بپردازند؛ یکی از تخصص‌های تکاوران دریایی جنگ در مناطق مسکونی است بر همین اساس همه آموزش‌ها متوقف و این موضوع مورد توجه قرار گرفت.

البته ما در بوشهر زیاد درگیر این موضوع نشدیم چرا که فرمانده آن زمان می‌گفت که وظیفه تکاوران دریایی کنترل آبراه‌ها و جزایر است؛ بر همین اساس اجازه همکاری تکاوران با شهربانی وقت صادر نشد و در نهایت با اعمال فشار نیرو‌های ما به عنوان نیرو‌های احتیاط در شهربانی مستقر شدند که خوشبختانه ما هیچ وقت وارد عمل نشدیم.

ناخدا صمدی در سال ۵۷ که انقلاب پیروز می‌شود چه سمتی داشتند؟ ارتش در آن زمان چه وضعیتی داشت؟

من در آن زمان فرمانده تکاوران دریایی در بوشهر بودم؛ در آن زمان ارتش قدرتمند اما وابسته‌ای داشتیم، در دهه چهل ما به مراتب بیشتر از سال ۵۹ بر سر موضوع اروند با عراق درگیر بودیم، از منطقه دالامپر داغ تا دهنه اروند رود قوای دو کشور در مرز‌ها مستقر بودند و منتظر جرقه جنگ، اما در آن زمان با میانجی‌گری برخی کشور‌ها جنگی رخ نداد، اما در سال ۵۹ جنگ شد.

پس از پیروزی انقلاب حدود ۱۳ هزار نفر از ارتش خارج شدند و بیانیه‌هایی درباره ارتش صادر شد، کنار آن تصمیماتی که شخصیت‌های سیاسی کشور بدون توجه به اوضاع منطقه گرفتند باعث تضعیف ارتش شد.

در دوران بختیار بسیاری از قرارداد‌های تسلیحاتی ایران لغو شد و حتی سلاح‌هایی که پول آن‌ها پرداخت شده و به تهران آمده بود مانند موشک هارپون تحویل گرفته نشد که اگر تحویل می‌گرفتیم سرنوشت جنگ به این شکل نبود و کار ارتش رژیم بعث در همان ۱۰ روز اول تمام می‌شد.

اگر امام خمینی (ره) نبودند ارتش و کشور از دست می‌رفت

چرا در آن زمان چنین تصمیماتی توسط برخی شخصیت‌های سیاسی گرفته شد؟

ما تعدادی معاند در کشور داشتیم که برای در اختیار گرفتن قدرت هیچ نیرویی جز ارتش را در مقابل خود نمی‌دیدند و به همین دلیل می‌خواستند تا ارتش نباشد و حتی شعار انحلال ارتش سر دادند.

افراد و گروه‌هایی که این شعار‌ها را سر دادند بعد‌ها خود به عنوان منافق پای میز محاکمه نشستند و اگر امام خمینی (ره) نبودند و به داد ارتش نمی‌رسیدند، در اردیبهشت ۵۸ ارتش و کشور از دست می‌رفت.

چه شد که ناخدا صمدی با وجود بازنشستگی در سال ۵۹ به ارتش بازگشت و در جنگ شرکت کرد؟ چه شد که درخواست بازنشستگی کردید؟

در آن دوران از این موضوع می‌ترسیدم که عناصر معاند به من برچسب خیانت بزنند و به همین خاطر درخواست بازنشستگی کردم، من کشورم را دوست دارم و سرباز این ملت هستم حتی حکم بازنشستگی من ابلاغ شده بود اما وقتی جنگ شروع شده بود چه باید می‌کردم؛ دوباره بازگشتم و طبق ماموریتی که داشتم به خرمشهر رفتم.

چه شد که با وجود همه محدودیت‌ها عملیات مروارید توسط نیروی دریایی ارتش انجام شد؟

من متاسفانه در این عملیات حضور نداشتم چرا که باید در خرمشهر به فعالیت می‌پرداختم اما تعدادی از تکاوران دریایی در این عملیات حضور داشتند، تجهیزات و شناور‌های دشمن ضربه‌های سنگینی خورده بودند و تعدادی از آن‌ها که سالم مانده بودند در بنادر عراق یا همسایگان این کشور پنهان شدند و ما در عملیات مروارید قصد داشتیم آن‌ها را از پناهگاه بیرون بکشیم و از بین ببریم که این اتفاق هم افتاد.

در این عملیات تعداد زیادی از شناور‌های دشمن از بین رفت و به جرأت می‌گویم عملیات مروارید با ۱۰۰ درصد موفقیت انجام شد.

ناخدا موضوع آن سه تکاوری که برای پایین آوردن پیکر دختر در خرمشهر شهید شدند چه بود؟

در این ماجرا به غیرت تکاور‌های ایرانی برخورد، نکته جالب این است که ما در دوران دفاع مقدس با دختران و بانوان ایرانی هم جنگ داشتیم چرا که آن‌ها می‌خواستند اسلحه به دست بگیرند و با دشمن بجنگند اما ما به این موضوع توجه می‌کردیم که اگر آن دختر زخمی یا شهید شود کسی توان بازگرداندن او را ندارد.

من به آنها می‌گفتم که به مسجد جامع بروید و کار‌های پشت جبهه را انجام دهید، در موضوع آن دختر هم خبر رسید که نیرو‌های ارتش عراق پیکر بی‌جان دختری را بدون لباس به بالای تیرکی بستند که به غیرت تکاوران ایرانی برخورد و پیکر را پایین آورده و به قسمت نیرو‌های خودی آوردند که در جریان این عملیات سه نفر از تکاوران مجروح و سپس شهید شدند.

ناخدا شما چرا ۳۴ روز در خرمشهر مقاومت کردید؟ آیا لازم بود ۳۴ روز مقاومت کنیم؟

ما نظامی هستیم و تابع دستورات، در سی و یکم شهریور من از فرمانده منطقه دوم دریایی دستور حضور در خرمشهر را دریافت کردم و در روز یکم مهر ماه با حدود ۷۰۰ نفر نیرو وارد خرمشهر شدیم و از این شهر دفاع کردیم.

حتماً لازم بود و حتی این توان را داشتیم تا بیشتر هم مقاومت کنیم، ما به هیچ وجه حاضر نبودیم خرمشهر را از دست دهیم و اگر دستور تخلیه صادر نمی‌شد تا آخرین قطره خون و تیر فشنگ از خونین شهر دفاع می‌کردیم؛ ما در آن روز‌ها منتظر نیروی کمکی بودیم و با کمترین امکانات از شهر دفاع کردیم اما به خاطر مسائل مختلف چون درگیری با نیرو‌های دشمن، نیرو‌های پشتیبانی دیر رسیدند.

ما در نبرد خرمشهر تسلیحاتی چون توپ ۱۲۰ میلیمتری در اختیار داشتیم که نهایت برد آن ۱۰ کیلومتری است و آتش پشتیبانی هم به خاطر نبود تجهیزات کافی وجود نداشت در حالی که دشمن ما را از فاصله حدود ۳۵ کیلومتری هدف قرار می‌داد.

راهبردی که در ۳۴ روز شکست خورد

آیا این موضوع صحت دارد که اگر مقاومت ۳۴ روزه خرمشهر انجام نمی‌شد دشمن قسمت‌های بیشتری از سرزمین ما را اشغال می‌کرد؟

صدام و نیروهایش با پشتیبانی اطلاعاتی که از طریق عربستان سعودی و ستون پنجم در داخل کشور داشتند راهبرد فتح یک روزه خرمشهر، جداسازی خوزستان پس از سه روز جنگ و فتح یک هفته‌ای تهران و سخنرانی در میدان آزادی را داشتند اما ۳۴ روز در خرمشهر زمین‌گیر شدند.

وقتی ۴ آبان‌ماه خرمشهر سقوط کرد نیرو‌های ارتش بعث دیگر جرات عبور از پل را نداشتند و به همین خاطر سمت غربی پل که در دست خودشان بود را منفجر کردند، نکته جالب این است که پل خرمشهر سه بار توسط نیرو‌های خودمان خرج گذاری شد اما هیچ بار دستور انفجار داده نشد چرا که امید داشتیم دوباره از این پل به خرمشهر باز می‌گردیم.

دستور تخلیه شهر را چه کسی صادر کرد؟

فرمانده ستاد اروند که در بوشهر مستقر بود این فرمان را صادر کرد.

درباره عملیات ذوالفقاریه و نحوه انجام آن بگویید؟

دشمن در روز ۱۹ مهر از منطقه‌ای به نام سلمانیه از روی کارون عبور کرد و مستقیماً قصد ورود به آبادان را داشت، اما نتوانست تا این که در روز ۴ آبان خرمشهر سقوط کرد و ما هم در این سوی پل موضع دفاعی گرفتیم، این روند ادامه داشت تا این که در روز ۸ آبان به ستاد اروند خبر دادند که دشمن در حال بارگذاری پل در منطقه ذوالفقاریه است و به من دستور رسید تا نیرو‌های مازاد را به این منطقه ببرم که در شب هشتم آبان به سمت کوی ذوالفقاریه حرکت کردیم، دشمن قصد داشت با عبور از بهمنشیر و در اختیار گرفتن جاده اروندکنار خط پشتیبانی و تدارکاتی نیرو‌های ما را قطع کند و در ضمن محاصره آبادان را کامل کند.

وقتی ما به آن منطقه رسیدیم دشمن از رودخانه عبور کرده و یک روستا را نیز به اشغال خود درآورده بود که ما با آنها درگیر شدیم و موفق شدیم نیرو‌های دشمن را تا طلوع خورشید به پشت بهمنشیر بازگردانیم و ضربه سنگین را به دشمن وارد کردیم، در روز نهم نیرو‌های اعزامی از قوچان به ما ملحق شدند و با طراحی عملیات ذوالفقاریه انجام شد که در نتیجه دشمن مجبور شد تا میدان تیر شمال آبادان عقب بنشیند.

استراتژی ارتش در آن زمان این بود که ابتدا مانع پیشروی دشمن شود و او را وارد موضع دفاعی کند تا ما حالت تهاجمی بگیریم و او را از مرز بیرون کنیم.

از دید ناخدا صمدی همکاری میان ارتش، سپاه و نیرو‌های مردمی چه نتیجه‌ای را در مقاومت ۳۴ روزه به وجود آورد؟

ما ارتباط بسیار خوبی با هم داشتیم البته در ابتدای راه مشکلاتی وجود داشت اما به سرعت رفع شد، هدف همه ما ضربه زدن به دشمن بود و من به جرأت می‌توانم بگویم اگر تکاوران دریایی ۳۴ روز مقاومت کردند به خاطر پشتیبانی خوب سپاه و نیرو‌های مردمی بود.

یک نمونه بارز پشتیبانی خوب نیرو‌های مردمی بحث تهیه غذا برای تکاوران بود، ما همواره برای پشتیبانی و تهیه غذا در عملیات‌های خود یک آشپزخانه سیار همراه داریم اما در مقاومت ۳۴ روزه حتی یک بار هم این آشپزخانه‌ها کار نکردند چرا که تمامی نیازهای تکاوران توسط مردم تهیه می‌شد؛ در هیچ کجای دنیا چنین موضوعی سابقه ندارد که نیرو‌های مردمی این چنین از ارتش خود حمایت کنند.

رژه اسرای عراقی در برابر فرماندهان ایرانی

در بحث آزادسازی خرمشهر و شکستن حصر آبادان چه ماموریتی به تکاوران دریایی محول شد؟

در عملیات ثامن الائمه گردان ما تقویت شد و در ضلع شمال غربی نیرو‌های تیپ مشهد قرار و جبهه جنوب را به دست گرفت، جالب است بدانید پس از پایان عملیات اسرا در برابر فرمانده‌های یگان‌های عمل کننده رژه رفتند.

اگر اکنون دوباره ناخدا صمدی جوان شوند و بخواهند مسیر آینده خود را انتخاب کنند، چه مسیری را خواهند رفت؟

من باز هم ارتش را انتخاب می‌کنم و اگر همین الان هم نیروی دریایی دستور دهد که باید به جبهه اعزام شوی، تمامی وسایلم آماده است.

از دید ناخدا صمدی اگر جوانان امروز در دوران دفاع مقدس بودند چه می‌کردند؟

جنگ هیچ وقت دست ما نبوده و همواره به ما تحمیل شده مانند جنگ تحمیلی سال ۵۹ اما اگر چنین شود حتماً جوانان پا در جای پای شهدا خواهند گذاشت.

چرا انقدر محکم گفته می‌شود که جنگی رخ نخواهد داد؟

ما نمی‌توانیم بگوییم جنگ می‌شود یا نه چرا که جنگ دست ما نیست و دشمن آن را به ما تحمیل می‌کند، اما ما نمی‌خواهیم جنگ شود.

«خبرگزاری باشگاه خبرنگاران جوان»

ارسال نظر: