گفتاری از استاد حسن رحیم‌پور ازغدی

مسئولیت خطاها برعهده کسانی که بیشترین هزینه‌ را برای انقلاب داده‌اند، نیست

کدخبر: 2319517

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی خاطرنشان کرد: مسئولیت‌ خطاها بر عهده کسانی نیست که بیشتر هزینه داده‌اند. همینطور ادامه مسیر و تحقق اهداف هم وظیفه و بدهی اقلیت هزینه‌داده و پیشتاز نیست.

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری فارس، حسن رحیم‌پور ازغدی عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی طی یادداشتی نوشت:

در توصیف انقلاب اسلامی، گاهی اینطور طرح بحث می‌کنند که گویی نسل انقلابی دچار بیماری‌های جامعه‌شناختی و روانشناختی بوده و از روی توهم، دست به انقلاب زده ‌است. تئوریسین‌های لیبرال‌سرمایه‌داری از 1960 در قالب جامعه‌شناسی و روان‌شناسی، به تفسیر مجدد تاریخ با حذف و اضافه بعضی موارد دست زدند و گفته شد که انقلاب و ایدئولوژی، بیماری است و یک ملت تب‌کرده و غیر متعارف است که دست به انقلاب می‌زند یا به دنبال ایدئولوژی می‌رود. همچنین می‌گویند که شعارهای یک انقلاب، مثل هذیان‌های یک شخص تب‌زده است و در انقلاب ‌اسلامی، مردم نمی‌دانستند که چه می‌خواهند، بلکه فقط می‌دانستند که چه نمی‌خواهند. این تحلیل‌ها علی‌رغم دوری از واقعیت، هرگز نمی‌پرسند که چه می‌شود که ملتی گرم می‌شود و انقلاب می‌کند. از اینجاست که ما نیازمند به انتقال درست مفاهیم هستیم و نه‌فقط ما، بلکه هر نسلی در هر جامعه‌ای، به این «تجربه انباشته تاریخی» محتاج است. اگر ملتی نتواند تجربه خودش را انباشته کرده و به نسل بعد از خود منتقل کند، جامعه‌اش ابتر مانده و مدام از «صفر» شروع خواهد کرد.

برای اصلاح چه باید کرد؟ آیا اصلاح‌گری با «توجیه وضع موجود» یا با «انکار مشکلات» سازگار است؟ هرگز. انقلابی بودن با توجیه‌گری سازگار نیست. انقلابی‌گری با «واقع‌بینی» قابل جمع است اما با «واقع‌گرایی» اساسا قابل جمع نیست. اما واقع‌بینی و واقع‌گرایی نباید خلط شود. واقع‌بینی ضد خیالبافی است. ما در ساحت نظر می‌توانیم ایدئالیست و خیالباف باشیم ولی در عمل، رئالیست باید بود.

فهم واقعیت‌ها با ماندن در واقعیت‌ها متفاوت است و اینجاست که باید پرسید: علی‌رغم واقعیت‌ها، آیا راهی برای اصلاح هست؟ اگر در ساختار جمهوری اسلامی و مردم‌سالاری دینی قرار بگیریم، صد راه برای اصلاح باز است، به‌شرطی که قوی عمل کنیم. اگر هم کسی در این ساختار نباشد، لاجرم باید برای اصلاح آن انقلاب کند. ما انقلاب کردیم و هزاران شهید دادیم و هزاران ‌نفر از تن و جان و مال و... هزینه دادند و بعد از آن نیز برای حفظ جمهوری اسلامی، تا پس از انقلاب، مجموعا دویست تا سیصدهزار شهید دادیم. اگر بحث زور و قلدری باشد، راه این است اما اگر بحث از انتقاد و نهی ازمنکر و امر به‌معروف است، بچه‌هایی که در دهه‌های 50 و 60 از فرط حضور در موقعیت‌های خطیر، ممکن بود صدها بار کشته شوند، همان‌ها که از سال 56 وصیت‌نامه نوشته ‌بودند و مدام بازنویسی می‌کردند، همین‌ها در خط مقدم اعتراض به فقر و فساد و تبعیض هستند، چه در پس جمهوری اسلامی و چه پیش از آن.

همیشه اقلیتی هستند که با جدیت خواهان اصلاح‌اند و سایرین پس از نزدیک شدن توفیق، به آنها ملحق می‌شوند؛ به تعبیر قرآن: «یدخلون فی دین الله افواجا». همین‌طور وقتی خطری پیش آید، ممکن است غیر از پیشتازان و دردمندان، سایرین در زمره «یخرجون من دین الله افواجا» باشند. اما وقتی یک ملت رشد می‌کند و در سطوحی بالغ می‌شود، خواهد دانست که پرداختن چه هزینه‌هایی، هم به نفع دنیا و هم به نفع آخرت اوست. «اصول» و «منافع» را نباید جدای از هم معنا کرد. نیز ملت بالغ خواهد دانست که با چه هزینه‌هایی باید و می‌توان سیستم را اصلاح کرد. اولین اشتباه افراد این است که گمان می‌کنند انقلاب در 22بهمن57 تمام شد، در حالی‌که انقلاب در بهمن 57 تازه شروع شد و آنچه رخ داد، رفع برخی موانع اصلاح بود.

اصلاح نظام که اصل انقلاب است، از 57 شروع می‌شود. این تصور که «یک نسلی هستند و انقلاب کرده‌اند و حالا به حکومت چسبیده‌اند و نسل دیگری هم هستند که تازه آمده‌اند و نمی‌دانند چرا انقلاب شده است و انقلاب را قبول ندارند» ، تصوری غلط است. نه واقعی است و نه درست. واقعی نیست چون نسل قبل، یک‌پارچه نبود. تمامی افراد، دردمند و دغدغه‌مند نبودند. بخشی از افراد به دنبال لذائذ، بخشی دیگر به دنبال تحصیل و درس و بخشی‌هایی دیگر به دنبال مطالبی دیگر بودند. شعارنویسی، پخش اعلامیه و درگیری و بازداشت شدن و... کار همه نبود. البته سایر افراد لزوما طرفدار شاه هم نبودند بلکه هیچ‌کاره بودند و هدفشان اصلاح سیستم نبود.

انقلاب ما منحصر به طبقات خاصی نبود؛ انقلاب فقرا علیه اغنیاء نبود. انقلاب اغنیاء و توسعه‌یافتگان هم نبود. عمدتا انقلابیون طبقه متوسط و پایین‌تر از آن بودند و انگیزه هیچ‌کدام مادی نبود. در تمام انقلاب، حتی یک شعار نبود که نان و آسفالت و بیمارستان می‌خواهیم. شعارها همه ضد استبداد و استعمار و در طلب حکومت اسلامی بود. اولین ‌بار که در مشهد تظاهرات انقلابی برگزار شد و شهید هاشمی‌نژاد در مدرسه نواب سخنرانی کرد و پس از آن از مدرسه بیرون آمدیم، در کنار حرم رضوی(ع) مردم پاهایشان را به زمین می‌کوبیدند و شعار این بود: «برابری، برادری، حکومت عدل علی(ع)». انقلاب این بود و الان هم هرکجا و با هرکدام از این شعارها فاصله‌ای می‌بینید، باید اعتراض کنید، اگرنه انقلابی نیستید. انقلابی 56 و 57 هم، کارش ساختارشکنی و اعتراض بود.

پس از انقلاب هم، مبارزه تمام نشد. همه افراد هم جبهه نرفته‌اند. بعضی افراد برسر سفره نشستند درحالی‌که بعضی جان دادند. مردم یک‌دست نیستند و در زمان انبیاء و در زمان پیامبر اسلام(ص) هم مهاجر و انصار، اقلیت بودند و بعدها بود که اکثریت به آنها ملحق شدند. اقلیت برای خودش تصمیم گرفت و دیگران را هم دعوت کرد و دیگران عقب‌تر ایستادند. اقلیت فداکار مجاهد هزینه می‌دهد، کشته می‌دهد، یک خانواده چند شهید می‌دهد، جانباز و اسیر و تبعیدی می‌دهد، ترور می‌شود و دیگران وقتی می‌بینند خطر کم‌تر شد، ملحق می‌شوند، بعد راهپیمایی میلیونی می‌شود، و پس از آن به جمهوری اسلامی رای می‌دهند. اما آیا این 97درصد همواره پای هر سیستمی با هر عملکردی و در هر شرایط تاریخی‌ای می‌مانند؟ هیچ سیستم و رژیمی در تمام عالم وجود نداشته که در همان ابتدا، بالای هفتاد درصد رای آورده باشد و در این مورد، جمهوری اسلامی یک استثناء است. اقلیت برای خودش و برای تغییر فضای جامعه، تصمیم گرفت و هزینه داد. اگر اکثریت ملحق نمی‌شدند، آن اقلیت شکست می‌خورد و نمی‌توانست سیستم را تغییر دهد. اقلیت برای اکثریت تصمیمی نگرفت، بلکه اکثریت خودش هم انتخاب کرده و تصمیم گرفته است. مسئولیت‌ خطاها اما بر عهده کسانی نیست که بیشتر هزینه داده‌اند. همینطور ادامه مسیر و تحقق اهداف آن هم وظیفه و بدهی اقلیت هزینه‌داده و پیشتاز نیست. اقلیت پیشتاز، بدهی‌ای به اکثریتی که از منافع اصلاح بهره‌مند شده‌اند، ندارد. افراد جامعه و اکثریت، نمی‌توانند متوقع باشند و سوای توقع، اصلا شدنی نیست که در کنار انتخاب‌های غلط در فرایندهای دموکراتیک، یا علیرغم عملکردهای غلط اکثریت در سایر ساحات، صرفاً یک اقلیت پیشتاز برای تحقق آرمان‌ها و آسایش اکثریت، هزینه بدهند و قربانی شوند. واضح است که اقلیت هم حق ندارد بابت فداکاری بیشتر، طلب پاداش مضاعف کند. ریشه جنگ‌هایی که به امیرالمومنین تحمیل شد هم همین بود که می‌گفتند ما در میدان جهاد و شهادت بودیم، پس چرا مثل سایرین باشیم. البته این به این معنا نیست که ضررهایی که به مجاهدان وارد شده است را نباید جبران کرد، بلکه این جبران، امری معقول و معمول است و در همه‌جای جهان نیز جریان دارد.

اقلیت مبارز و دردمند و هزینه‌داده هم از نظر فکری و سیاسی و جناحی، ثابت نمی‌ماند و نماند. پس از انقلاب نیز آن اقلیت ده دسته شد. بعضی فاسد شدند، بعضی ضد امام و انقلاب شدند و از کشور رفتند، کسانی هم بوده‌اند که قبلا در زمره انقلابیون و اقلیت مبارز نبودند ولی بعدها در رأس فداکاران قرار گرفتند. این تعبیر «ریزش و رویش» هم به این معناست که هیچ‌کس ضمانت نشده و تا آخرین نفس، خطر هست. معجزه بزرگ انقلاب ما هم این بود که گرچه با اقلیتی آغاز شد، ولی در ادامه میلیون‌ها خانواده فداکار پیدا شدند که این در دنیا بی‌نظیر است.

طرح انقلابیون این بود که تمام ارکان سیستم با رای مردم انتخاب شوند و در چارچوب یک ضوابط مکتبی که انقلاب درون آن و برای آن صورت گرفته و به رای مردم هم گذاشته شده عمل کنند. طرح انقلابیون برای آینده این بود که من‌بعد، نگذاریم برایمان شاه بتراشند، یا دولت و مجلس را از بیرون تعیین کنند و یا قراردادهای استعماری به ما تحمیل کنند. طرح این بود که همچنان که لیبرال‌دموکراسی، دموکراسی در چارچوب لیبرالیسم است و سوسیال دموکراسی، دموکراسی در چارچوب سوسیالیسم، در دموکراسی اسلامی هم دموکراسی در چارچوب اسلام باشد.

اما انتخاب سیستم و تغییر سیستم، یا بر اساس مبانی دموکراسی است، یا بر اساس مبانی اسلامی. بر اساس دموکراسی، هیچ کشور شرقی و غربی در جهان، سیستم کشورش را به رفراندم نگذاشته است، حتی برای بار اول. هیچ حکومتی در شرق و غرب عالم قانون اساسی‌اش را به رای عمومی نگذاشته است، حتی برای بار اول. تنها انقلاب ما و امام بود که بعد از پیروزی انقلاب، اصل سیستم به رای گذاشته شد و بعد از آن نمایندگان مردم انتخاب شدند که قانون اساسی را تدوین کنند و باز گفته شد قانون اساسی را هم به رای بگذارید. رژیم‌های دموکراتیک عالم یا با کودتا بر سر کار آمدند، یا با انقلاب و شبه‌انقلاب و یا با جنگ. هیچکدام از آنها قانون اساسی‌شان را به رفراندم نگذاشته‌اند. غیراز مبنای دموکراسی، اگر به لحاظ مبانی اسلامی مساله را در نظر بگیریم، اصلا زمان ملاک نیست. اگر رژیمی نامشروع و ظالم بود، لازم نیست چهل‌سال بگذرد تا علیه آن قیام کنید. اگر همان اول هم فاسد بود، لازم است قیام کنید.

مشروعیت گاه مربوط به «مبانی»، «ساختار» و «عملکرد» است. از نظر اسلام عاملی دیگر، یعنی «رضایت اکثریت امت» هم مطرح است. سوال این است که در چه سطحی از بحث، این «رضایت اکثریت» مدخلیت دارد. سوای بحث از رضایت عمومی، باید گفت: اگر افرادی که در مسند قدرت هستند، با رای مردم روی کار آمده‌اند، بخش بزرگی از مسئولیت اعمال آنها بر عهده مردم است. در دموکراسی نمی‌توان رضایت را عمده و مطلق کرد و فقط رضایت را در نظر گرفت، بلکه مسئولیت نیز در کار است و اکثریتی که با رای، افراد را انتخاب می‌کنند، نمی‌توانند از زیر بار مسئولیت عمل و نتیجه انتخاب خود، شانه خالی کنند . انتخابات معنایش این است که ما در چارچوب‌ها ساختارشکن نیستیم ولی می‌خواهیم آن‌ها که خادم‌تر و توانمندتر هستند، در مسند قرار بگیرند. بنابراین هرکس رای آورد، ناچار باید چهارسال به پای او نشست، مگر اینکه تخلف اساسی از قانون کند و در میانه کار، عزل شود. مضاف بر این، شرکت در انتخابات‌ها به معنای قبول چارچوب است و اگر چارچوب مقبول نباشد، طبعا در انتخابات نیز شرکت نخواهند کرد. شرکت در انتخابات یعنی قبول چارچوب آن و اعتماد به شمارش آراء توسط مجریان و از این حیث، «جمهوری اسلامی بالفعل موجود» نیز مقبولیتی معقول و حداکثری دارد.

گفته شد که در هر نسلی تیپ‌های مختلفی بوده و هستند و به‌لحاظ ارزشی یکدست و مساوی با هم نیستند گرچه به لحاظ حقوقی، مساوی‌اند. اگر شعارها و اهدافی برای یک نسل انسانی در این جامعه قابل قبول بوده، تا حدی که برای آن فداکاری کرده و از جان و مالش بگذرد، این شعارها و اهداف فقط متعلق به آن نسل نیست بلکه شعارهایی انسانی است. شعارهای کسانی از انقلابیون که در دهه 50 در صحنه بوده‌اند، برای دهه 90 هم شعارهای درستی است؛ اگر اکنون غلط است، آن‌موقع هم غلط بوده‌است. شعارهایی نیست که بچه‌های مبارز انقلاب 57 را قانع کرده باشد و افراد مشابه آنها در این عصر را یعنی آنهایی که احساس مسئولیت می‌کنند و درد اصلاح جامعه را دارند قانع کند ولی قانع‌کننده نباشد و یا غلط باشد! مگر آن شعارها چه بود؟ چه شعارهایی بوده که تاریخ مصرف داشته‌است؟ شعار آزادی، استقلال، تعیین حاکمان به‌دست مردم در چارچوب ارزش‌های اسلامی، رشد و پیشرفت، رفاه، برابری، برادری. این‌ها شعار انقلاب بوده است و تاریخ مصرف ندارد. اکنون نیز این شعارها ارزش ایستادگی و فداکاری را دارد. اگر این شعارها گاهی فراموش شده یا در کار نیست، باید به‌وجودش آورد؛ اگر ضعیف است، باید تقویت‌اش کرد و اگر هست، باید از آن دفاع کرد. شعارهای انقلاب اسلامی اولا «منطقی و قابل دفاع» بوده و هست، ثانیا «عملی» بوده و هست، ثالثا «ارزشی» بوده و هست.

زمانه عوض شده‌ است. تغییراتی پیدا شده‌ است. به لحاظ ابزار و روش و نه از حیث مظروف و محتوا ضعف‌هایی هم در کار آمده است. اگر انقلاب و مکتبی چه الهی چه مادی نتواند شعارها و اصولش را پابه‌پای زمان بازسازی کند، یعنی در «روش اجرا» و «تبیین» آن، اجتهاد نداشته باشد و به‌روز نباشد، حتی اگر حق مطلق هم باشد، شکست می‌خورد و حذف می‌شود. ما باطل مطلقی داریم که فقط از این جهت که می‌تواند سخن بگوید، نبض رسانه را در دست دارد و با افکار عمومی متخصصانه روبه‌رو می‌شود و علمی به‌نام روابط عمومی را به‌کار می‌گیرد، پیروز می‌شود. این پیروزی شاید با سلاح مادی به‌دست نیاید. گرچه با پیروز شدن، باطل، حق نمی‌شود و با شکست خوردن هم حق، باطل نمی‌شود اما این مساله تبیین و اجتهاد در روش، اهمیت فوق‌العاده دارد. این تعبیر که امیرالمؤمنین(ع) فرمودند نسل بعدتان را برای غیر زمان خودتان، یعنی برای زمان خودشان تربیت کنید، از همین جهت است. نسل بعدی من، نباید و نمی‌تواند تقلیدی از من باشد، اما اگر مبانی و مسیر، درست است، باید آن مسیر و مبانی را اخذ کرد.

اگر ما نتوانیم به فرزندانمان این مطالب را که «چه بود؟»، «چه شد؟»، «چرا شد؟»، «به چه قیمتی چنین شد؟»، «الان در کجا هستیم؟»، «مشکلات چیستند؟»، «نقاط قوت و ضعف کدامند؟»، «چطور باید اصلاح شوند؟» و «چه‌کسی باید اصلاح کند؟» اگر نتوانیم این موارد را درست به فرزندانمان منتقل کنیم، شکست خواهیم خورد، حتی اگر تمام آنچه می‌گوییم نیز درست باشد.

منبع: ویژه نامه چهل سالگی انقلاب اسلامی مجله سروش

منبع: فارس

مسئولیت صحت اخبار ارائه شده به عهده منبع خبر بوده و این رسانه صرفاً رسالت اطلاع‌رسانی خود را در این رابطه انجام می‌دهد.

ارسال نظر: