بی کلمگی؛ غرق در برزخ

«توهم عمل‌» یا فعالیت موثر در شبکه‌های اجتماعی

کدخبر: 2301581

در چنین فضایی با تولیدِ جنون آمیزِ کلمه، سعی می کند بر «حسِ بی تاثیریِ» خود غلبه کرده و حسِ کنشگری را به خود القا کند، اما از آنجا که کلمه از ساحتِ واقعیت به دور است و تا حدی برای ساخت واقعیت و شکل گیریِ عمل بدان نیاز هست، این میزان از کنشگری در این فضا به ایجاد رخوت و رکود در انسانِ ایرانی منجر شده و حتی خودِ کلمات را نیز به بی تاثیرترین جایگاه ممکن می رساند. در حقیقت انبوه کلماتِ تولید شده به ضد خود بدل شده و بی تاثیر می شوند و دوره ای از بی کلمگی در سیطره کلمات را به وجود می آورند.

نسیم آنلاین ؛ سحر دانشور: سلسله یادداشت های بی کلمگی به غلبه «کلمه» بر ساحات مختلف زندگی انسانِ انقلاب اسلامی، چگونگی، چرایی و ابعاد آن می پردازد. در « بی کلمگی 1» از شکل گیری «هویت عملی» انسانِ ایرانی در بستر انقلاب اسلامی سخن گفتیم و در ادامه به تغییراتی که پس از جنگ تحمیلی بر جامعه حاکم شده و هویت عملیِ شکل گرفته را دستخوش تغییر کرده و انسانِ ایرانی را به حاشیه مناسباتِ جامعه و سیاست فرستاد پرداختیم. در «بی کلمگی 2» به ادامه روند شکل گرفته پرداخته می شود.

حینِ شکل گیری حسِ جدید و غریبه در درونی ترین لایه های روحِ جمعیِ انسانِ ایرانی، بیرونی ترین لایه ها درگیر نسل جوانی بود که فوج فوج در مدارس مشغول بودند و از آنجا راهی دانشگاهی که بنیانگذارِ انقلاب کارخانه انسان سازی اش خوانده بود و خودش در پی تزریق کلمه به جامعه مخاطب! گذرِ زمان میزانِ انسان سازیِ دانشگاه ها را مشخص می کرد. از سوی دیگر روزنامه ها که محوری ترین و یا تنهاترین رسانه های دو دهه اول محسوب می شدند با تولید کلماتِ جدید و پمپاژِ آنها به شکل گیری گفتمانی مبتنی بر کلمه، جهتِ ساختِ ایرانِ جدید ضریب می دادند. گذرِ زمان میزان نسبتِ کلمات با ایران و مسائلش را مشخص می کرد.

نسل جوانِ ایرانی با برقراری ارتباط با این دو ساحت و همچنین شنیدنِ تاریخی که مردم را کنشگرِ اساسی انقلاب معرفی می کرد، مسیر بالندگی را طی می کرد. اما آیا نمی توان این نسل را در بسترِ تناقض و برزخی ویژه تصور کرد؟! تناقض و برزخی که از یک سو هویتِ مردم را در فعالیت و برآورده کردن نیازهای انقلاب و پیروزیِ انقلاب را در گرو فعالیت های مردمی تصویر می کرد و از سوی دیگر خودش را غرق در کلمه_که دیگر نه تنها توسط روزنامه بلکه با ظهور ماهواره و اینترنت توسط رسانه های وابسته به این دو امکانِ جدید به صورتی وسیع تر و فراگیرتر تولید و توزیع می شدند و جهانِ انسانِ ایرانی را به تسخیرِ خود درمی آوردند_ و فاقد عملی خاص مبتنی بر استخراج توانایی هایش می خواست.

به بیان دیگر فرد بدون اینکه بتواند میانِ قصه های عملیاتی از نسل های پیشین و شرایط امروز خودش ارتباط برقرار کرده و آن قصه ها را به الگویی عملی برای امروز خود بدل کند، در میانِ کلماتی دست و پا می زد که راهی به تغییر شرایطش جهت استخراجِ توانایی ها و یافتنِ نقش عملی نیافته بودند. او در برزخی ویژه دست و پا می زد، برزخی که نه راه به عمل داشت و نه کلماتش کاربردی خاص برای تغییر داشتند.

اینگونه بود که نسلِ جدیدِ انسانِ انقلاب اسلامی در کنارِ خاطره فعالیت های عملی نسل های پیشین که ذیل سکوتِ شکل گرفته از دهه دوم گوشه عزلت گزیده و از ساحت عمل رخت بربسته بود، خودش را غرق در کلماتِ رسانه ها و دانشگاه ها یافت، بدون «نقشی خاص» و «جایگاهی مشخص»، در حالی که در درونی ترین لایه های وجودی اش حسِ «تبعیض» فربه تر و فربه تر می شد.

به عصرِ کلمه خوش آمدید

دهه هشتاد را می توان نقطه عطفی مهم در خروج از وضعیتِ برزخیِ پیش آمده دانست، دوره ای که فرد می توانست با انتخابِ مسیری مشخص از برزخِ کلمات و حکایت های هویتِ عملی انسانِ انقلابی خارج شود. آن مسیرِ مشخص از راهِ ظهورِ رسانه های نوین و در گام اول از «وبلاگ» می گذشت. ظهور «شبکه های اجتماعی» و در ادامه «پیام رسان ها» کوچ انسانِ ایرانی را از «برزخ» به ساحت «کلمه» سرعت و عمق بخشید. وبلاگ در ابتدا مخاطبان خاص، محدود و معدود خود را داشت که عمدتا کنشگرانِ رسانه ای و فعالانِ فضاهای نوظهوری چون تکنولوژی های نوین بودند. این افراد با طرح مفاهیمِ نو، روزنوشت ها و بیان دیدگاه های عمدتا فرهنگی، سیاسی و اجتماعی خودِ به شکل گیریِ گفتمانی غیررسمی که آمیخته با جنبه های زندگیِ روزمره نیز بود، فضایی نو را به رسانه ها تزریق کرده و مخاطبین خود را تثبیت کردند.

در ادامه «شبکه های اجتماعی» توانست تعداد بیشتری از افرادِ جامعه را پوشش داده که همچنان نسل جوان در میان ایشان مهم ترین جایگاه را داشت. شبکه های اجتماعی امکان «مجمل نویسی»، «صریح نویسی»، «نوشته های ضربتی» و «شکل گیری حلقه های ارتباطی» و گفتگوهای دوجانبه و چندجانبه را به فعالین خود می بخشید. تولیدِ کلمه عمده فعالیت این عده محسوب می شد.

ظهور «پیام رسان ها» تغییری عمده در بافت کنشگرانِ ساحت کلمه ایجاد کرد. اگر پیش از آن کنشگران و تولیدکنندگانِ محتوا و کلمه بخش نسبتا مشخصی از جامعه بودند، ظهور پیام رسان ها این بخش محدود را به گستره وسیعی از جامعه تبدیل کرد. حالا دیگر عمده افراد جامعه با گوشی های تلفن خود قادر بودند مطالبِ مورد علاقه و مدنظرِ خود را «تولید» کرده و «انتقال» دهند و یا در فرایندِ «انتقال» و «توزیعِ» «کلمات» به سراسر جامعه بکوشند. در کمترین زمانِ ممکن با ورودِ «تلگرام» به کشور که امکاناتی همچون «کانال ها و گروه های جمعی» را با خود به همراه داشت، بخش وسیعی از جامعه با استقرار در این پیام رسان به ساحت «کلمه» کوچ کرد. حالا مردمی که گذشته ای عملی داشتند و خود را در تمامِ مسیرِ انقلاب و پس از آن نقش آفرینِ جدی می دانستند و دوره ای برزخی را نیز تجربه کرده بودند، در عطشِ «عمل» و در نارضایتیِ وسیع از به «حاشیه» رفتن، به خیالِ عملی موثر به ساحتِ «کلمه» کوچ کردند تا سالها «حذف» و «حاشیه نشینی» را جبران کرده و به «متن» آمده و در مناسباتِ مختلفِ سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی موثر واقع شوند.

پیام های مختلفی که در بسترِ پیام رسانها تولید و توزیع می شوند عمدتا پیام هایی با رویکردِ «تربیتی»، «اصلاحی»، «سیاسی و اعتراضی» و «انتقادی»اند! آیا می توان به راحتی از هجم وسیع پیام های تولید شده در سالهای اخیر گذشت؟! آیا می توان این حضورِ پیگیر و مستمرِ مردم در فضاهای مجازی را نادیده گرفت؟! من این حضور را ناشی از سرخوردگیِ عملیِ انسانِ ایرانی می دانم که برای بازگشت به هویت عملیِ خود می کوشد و در شرایطی که مسئولین و ریل گذاریِ مدیریتیِ کشور او را در حاشیه می خواهد، خواهان شکوفاییِ استعدادها و توانایی های خود و نقش آفرینیِ جدی در مسیری است که خود را آغازگرش می داند.

در چنین فضایی با تولیدِ جنون آمیزِ کلمه، سعی می کند بر «حسِ بی تاثیریِ» خود غلبه کرده و حسِ کنشگری را به خود القا کند، اما از آنجا که کلمه از ساحتِ واقعیت به دور است و تا حدی برای ساخت واقعیت و شکل گیریِ عمل بدان نیاز هست، این میزان از کنشگری در این فضا به ایجاد رخوت و رکود در انسانِ ایرانی منجر شده و حتی خودِ کلمات را نیز به بی تاثیرترین جایگاه ممکن می رساند. در حقیقت انبوه کلماتِ تولید شده به ضد خود بدل شده و بی تاثیر می شوند و دوره ای از بی کلمگی در سیطره کلمات را به وجود می آورند.

این است که مقوله ای چون فیلترینگ تلگرام برای مدتی طولانی به دغدغه اصلیِ بخش وسیعی از جامعه بدل می شود و حتی زمینه سازِ سواستفاده های سیاسی نیز می شود. فیلترینگ تلگرام برای انسانِ ایرانی تداعی کننده بازگشت به حاشیه و حذف از نقش آفرینی بود و مقاومت علیه آن تلاش برای ماندن در صحنه عمل بوده و هست.

اما تا کی می توان در ساحت کلمه با توهمِ عمل خوش بود؟!

ارسال نظر: