نگاهی به فیلم «بمب؛ یک عاشقانه»

اضطراب عاشقانه آژیرهای قرمز

کدخبر: 2297355

معادی در بمب یک عاشقانه از نظر ساختاری فیلمی قابل قبول ارائه می دهد. اما از نظر محتوایی چندان موفق عمل نبوده و پیام اصلی فیلم تحت تأثیر خرده داستان های دهه شصتی گم می شود.

نسیم آنلاین ؛ اعظم علی اصفهانی*: «بمب یک عاشقانه»، درامی اجتماعی- خانوادگی و دومین اثر سینمایی پیمان معادی است که در سی و ششمین جشنواره فیلم فجر در چندین رشته نامزد دریافت سیمرغ بلورین شد و در این میان توانست سیمرغ بلورین بهترین طراحی لباس را از آن خود کند. همچنین این فیلم در چندین جشنواره خارجی موفق به دریافت جوایزی شده است.

روایتی ازعشق ها، تردیدها، بیم ها و امیدهای دهه شصتی

این فیلم به نویسندگی و کارگردانی پیمان معادی، تهیه کنندگی احسان رسول اف و پیمان معادی و با بازی لیلا حاتمی(میترا)، پیمان معادی(ایرج)، سیامک انصاری(مدیر مدرسه)، حبیب رضایی(ناظم مدرسه)، ارشیا عبداللهی(سعید)، نیوشا جهانی(سمانه) و... است. موسیقی فیلم کاری از آهنگ ساز معروف یونانی النی کاریندرو است.

داستان فیلم روایتی ازعشق ها، تردیدها، بیم ها و امیدهای دهه شصت است. ایرج (پیمان معادی) و میترا (لیلا حاتمی) زوج جوانی هستند که به دلیل بدگمانی های ایرج برای مدتی است که با هم قهر کرده اند، سکوت و سردی، روح حاکم بر روابط خانوادگی و زندگی در حال تعلیق آنهاست و هر کس به غار تنهایی خویش خزیده است و حتی با آژیر قرمز نیز انگیزه ای برای نجات خویش و پناه بردن به مکان امن زیرزمین ندارند. این در حالی است که همسایه ها در مواقع آژیر قرمز به زیرزمین پناه می برند و غافل از اینکه عشقی در اضطراب آژیرهای قرمز در حال شکل گیری است و این سعید پسر همسایه (ارشیا عبداللهی) است که عاشق سمانه (نیوشا جهانی) میهمان همسایه دیگر شده است و ... .

در بمب یک عاشقانه از نظر ساختاری در ابتدا، این عنوان فیلم است که مخاطب را به خود جلب می کند. وجه وحشت و دلهره، عشق و حتی روایت طنز گونه داستان در عنوان آن جاری است. تضاد بمب و عاشقانه به خوبی بیان کنند تضادهای داستان است. گویی در فیلم این صدای آژیر قرمز حضور بمب است که عاشقانه های سعید و ایرج را رقم می زند. آژیر قرمز برای سعید و میترا فرصتی برای گفت و گو و مدخلی است برای آشتی و برای سعید عاشقانه ای است برای دیدن معشوق در زیر زمین. آژیر قرمز دلهره آور است، برای دو مرد داستان دلهره عشق دارد و برای زنان همسایه دلهره جدایی. برای سعید و ایرج شیرین و امید بخش، برای زنان همسایه تلخ و وحشت آور و نوید مرگ.

معادی در این فیلم به خوبی از عناصر بصری و فضاسازی در جهت تبیین روایت تاریک، تلخ، عاشقانه و وحشت آور داستان بهره گرفته است. انتخاب نور، رنگ، دکور، لباس، گریم مناسب به خوبی با حال و هوای وقایع دهه شصت همخوانی دارد. به خصوص عنصر نورپردازی در بیان موقعیت های متفاوت احساسی ایرج و میترا، سعید و سمانه با شمع، چراغ قوه، روشنایی گازسوز و چراغ گردسوز، حال و هواهای متفاوتی در فیلم خلق کرده است.

از نظر تصویر و قاب بندی، استفاده از لانگ شات ها و مدیوم شات های مختلف در کنار تکینک دوربین روی شانه(اورشولدر) و ترکینگ با تعلیق های فیلم هماهنگ است و حس خشونت، اضطراب، دلهره و وحشت و عشق را به خوبی القا و مخاطب را با خود همراه می کند. به خصوص در صحنه پایانی فیلم و خراب شدن خانه و گیرافتادن همه در زیرزمین، یا در صحنه کودکی ایرج و برادرش که از بالگن طبقه سوم آویزان هستند و یا سکانسی که ایرج و سعید هر دو لب پنجره نشسته اند و در حال فکر کردن هستند. همگی از صحنه های اثر گذار فیلم هستند. درکنار آن، تدوین نیز به خوبی نقش آفرینی می کند به خصوص در صحنه دیدار سعید و سمانه در زیر زمین و همراهی ریتم داستان با موسیقی بر اثرگذاری فیلم افزوده است. اما این ریتم کند داستان است که یکی از نقاط ضعف آن به حساب می آید و مخاطب را خسته می کند. همچنین لباس میترا با مدل لباس های زنان در دهه شصت همخوانی ندارد.

طنز، تعلیق و تضاد

در بمب یک عاشقانه، کارگردان از سه عنصر طنز، تعلیق و تضاد برای پیشبرد داستان استفاده کرده است و یکی از نقاط قوت فیلم بازی ارشیا عبداللهی در نقش سعید است. همچنین معادی از عناصر نشانه شناسی در این فیلم بهره گرفته است. برای مثال تصویر ذهنی ایرج از زمان نوجوانی که با برادرش از بالکن آویزان هستند می تواند نشانه ای بر معلق بودن زندگی ایرج و میترا باشد. و یا زیرزمین که محل شکل گیری عشق است و تا میترا و ایرج تصمیم به ادامه زندگی نمی گیرند به زیرزمین نمی روند.

علیرغم تمامی نقاط قوت ساختاری و فنی فیلم، بمب یک عاشقانه از نظر محتوایی و فیلمنامه چندان موفق نیست. فیلم از نظر محتوایی دست روی چهار سوژه اصلی یعنی عشق و جدایی، نوجوانی و مدرسه می گذارد. عشق یک نوجوان پسر و یک مرد بزرگسال و جدایی والدین شاگرد خصوصی میترا و میترا و ایرج و نوجوانی ایرج و سعید و مدرسه ای که در آن یک معلم و شاگرد همزمان با عشق دست و پنجه نرم می کنند. در حقیقت معادی می خواهد معضل روابط اجتماعی و خانوادگی دهه شصت را به تصویر بکشد و همزمان پاره داستان های مختلف را به صورت موازی با هم روایت می کند، همین روایت تکه تکه مجموعه سوژه ها کارگردان را از پرداختن به سوژه اصلی به صورت موثر بازداشته است. نگاه انتقادی معادی به وضعیت کنترل های اجتماعی دهه شصت در سکانس های رد و بدل کردن نوارهای کاست، یا تنبیه بدنی دانش آموزان و حتی خشونت های کلامی مدیر و اجبار برای شرکت در نماز جماعت مدرسه به نمایش درآمده است. این نگاه انتقادی به طرز فکر آدم های حزب اللهی در قالب مدیر مدرسه که سعی در پرداختن به ظواهری مانند شعارنویسی بر روی دیوارها دارد و تکرار مداوم شعار مرگ بر صدام یزید کافر در سر صف و دیوار نوشته ها جاری است. دیالوگ بین مادر سعید بعد از اعلام آژیر سفید در زیرزمین که می گوید:« خداروشکر به خیر گذشت» و زن همسایه مسیحی در جواب پاسخ می دهد که «خدارو شکر که چه یک عده دیگه کشته شدن و ما نشدیم» نیز شاهدی دیگر بر این مدعاست.

فیلم‌نامه ای متوسط با نوستالژی‌بازی های بی‌هدف

با این حال آنچه در محتوای داستان خیلی به چشم می آید پرداختن به موضوع عشق با دنیای مردانه آن و پرداختن به مسائل نوجوانان پسر است که کمتر در آثار سینمایی به آنها توجه شده است. نوشته های عاشقانه در دیوارهای توالت مدرسه، تیله بازی و اوج عاشقانه های سعید در دیالوگ ماندگار فیلم آنجا که بعد از نماز جماعت دعا می کند که جنگ تمام نشود تا در زیرزمین سمانه را ببیند و یا در سکانس هایی که سعید کت و شلوار عیدش را می پوشد تا برای سمانه جلوه گری کند از جمله فضاهای مردانه فیلم است.

همچنین انتخاب موضوع جنگ آن هم با نگاه مردمان شهر و به دور از میدان اصلی مبارزه و نمایش حال و هوای مردم در زمان موشک باران از نقاطی است که معادی به خوبی روی آن دست گذاشته است. اما باز هم این فیلمنامه و محتواست که نتوانسته اند مجموعه این سوژه ها را به خوبی پردازش کنند و بمب یک عاشقانه را در حد یک فیلم متوسط تنزل داده اند. در کنار همه اینها اصرار کارگردان در به تصویر کشیدن نمادهای نوستالژیک دهه شصت بدون پیش بینی محتوای مناسب برای آن بر ضعف های فیلم افزوده است. برای مثال در سکانسی در مدرسه، برادر بزرگتر باید با گذاردن خودکار لای انگشتان برادر کوچکش و فشار دادن آن ناظم را راضی کند، بدون هیچ مقدمه ای فقط به تصویر کشیده می شود و مخاطب نمی داند که چه اتفاقی افتاده است. گویی معادی می خواهد همه افراط ها و تفریط های حاکم بر روابط اجتماعی و خانوادگی را یکجا برای مخاطب ترسیم کند و همین یک جا نشان دادن مجموعه ای از سوژه های ناب باعث می شود تا اثری در حد متوسط ارائه دهد.

در کنار همه اینها، کارگردان در این فیلم شبکه روابط اجتماعی و گروهی مردان را به خوبی نشان می دهد. در حقیقت می توان ادعا کرد که بمب یک عاشقانه جشنواره نقش آفرینی شخصیت های مرد است، تعداد مردان داستان خیلی بیشتر از زن هاست حتی برای حل اختلاف بین ایرج و میترا این دو مرد یعنی همکار ایرج و پدر میترا هستند که پادرمیانی می کنند.

پیام اصلی فیلم موضوع گفت و گو و شنیدن است. معادی می خواهد با بیانی روانشناسانه توجه مخاطب را به مسئله گفت و گو جلب کند اما خیلی اغراق گونه و باورناپذیر این کار را می کند و اهمیت گفت و گو از زبان میترا به شاگردش بیان می کند. میترایی که خود در برقراری ارتباط و گفت و گو با همسرش ضعف دارد اما به شاگردش توصیه می کند که با والدینش حرف بزند.

فیلم پایان بندی خوبی دارد و معادی می خواهد در کنار صحنه های ناامید کننده، دلهره آور و وحشتناک بمباران عشق، زندگی و امیدواری را به بیننده القا کند و این بمب است که وقتی وارد خانه ایرج و میترا می شود که جوانه های امید در زندگی آنها نقش بسته و این ایرج عاشق است که زنده از زیر آور بیرون می آید.

در مجموع، معادی در بمب یک عاشقانه از نظر ساختاری فیلمی قابل قبول ارائه می دهد. اما از نظر محتوایی چندان موفق عمل نکرده است و پیام اصلی فیلم تحت تأثیر خرده داستان های دهه شصتی گم می شود.

۸-دانشجوی دکتری مدیریت رسانه

ارسال نظر: