یک مسافر مشهد - تهران روایت کرد:
مصائب سفر با قطار سریعالسیر!
سفر زودتر از آنچه تصور میکردیم تمام میشود. حدود ساعت ۵ صبح در ایستگاه راهآهن مشهد حاضر میشویم تا ساعتی بعد با قطار "سریعالسیر" به تهران برگردیم ...
به گزارش « نسیم آنلاین » کانال "نود اقتصادی" نوشت: یکی از مسافرانی که در هفته اخیر با قطار سریعالسیر پردیس سالنی از مشهد به تهران آمده، طی یادداشتی که در اختیار ما گذاشت، روایتی از سفر خود ارائه کرد. بدیهی است مطالب مطرحشده در این یادداشت الزاما مورد تایید "نود اقتصادی" نیست. اطلاعات نویسنده نزد «نود اقتصادی» محفوظ است.
مثل هر سال در تدارک سفر مشهد برای روزهای پایانی ماه صفر بودم تا در ایام شهادت امام رضا علیهالسلام در جوار بارگاه نورانی ایشان باشم. برای رفت، بلیط قطار پیدا نکردم و به ناچار بلیط چارتری هواپیما گرفتم، اما برای برگشت توانستم بلیط قطار "سریعالسیر" پردیس سالنی را از چند هفته قبل رزرو کنم. مبلغ بلیط و خدمات مجموعا حدود 80 هزار تومان است اما 10 هزار تومان تخفیف دادهاند. همه چیز برای یک سفر خوب مهیاست تا اینکه حادثه دردناک برخورد دو قطار حامل زائران امام رضا(ع) در نزدیکی سمنان، کام همه را تلخ میکند؛ زائرانی که مثل ما میخواستند ایام سوگواری را در مشهد سپری کنند.
سفر زودتر از آنچه تصور میکردیم تمام میشود. حدود ساعت 5 صبح در ایستگاه راهآهن مشهد حاضر میشویم تا ساعتی بعد با قطار "سریعالسیر" به تهران برگردیم. چون بلیط را اینترنتی رزرو کردهام نزد باجه اطلاعات راهآهن میروم تا متصدی چاپ بلیط را پیدا کنم. از من میپرسد حرکت قطارت ساعت چند است؟ میگویم ساعت 6:15. با قاطعیت میگوید چاپ لازم ندارد. فقط کارت ملی. دقایقی بعد آغاز زمان مسافرگیری را اعلام میشود. صف نسبتا طولانی مقابل گِیتها شکل گرفته، نوبت ما که میرسد، متصدی، بلیط میخواهد. کارت ملی نشان میدهم. قبول نمیکند. فایل بلیط را در گوشی موبایلم نشانش میدهم، باز هم قبول نمیکند. میخواهم برگردم تا بلیط را چاپ کنم، نمیگذارد، ارجاعم میدهد به مافوقش که آن سو تر ایستاده. کارت ملی من و همراهم را میگیرد و مقابل دستگاه میگذارد، مشخصاتمان و بلیطمان در مانیتورش نمایان میشود. توصیه اکید میکند که همیشه بلیطم را قبل سفر پرینت بگیرم. میگویم "همیشه همین کار را میکردم و این بار هم دنبالش بودم اما متصدی اطلاعات ایستگاه گفت لازم ..." میگوید خداحافظ! حوصله شنیدن ندارد.
از زیرگذر عبور میکنیم تا به تابلوی شماره 11 برسیم. از پله برقی بالا میآییم. سراغ واگنمان میرویم که اول قطار است. مامور قطار میگوید بلیطت ساعت چند است؟ میگویم 6:15. میگوید: اشتباه آمدهای! این قطار ساعت 6 است، برو قطار پشتی. از 5 واگن این قطار جلویی عبور میکنم تا به قطار پشتی برسم، از آن هم 4 واگن را باید بگذرانم تا به سالن یک برسم. ظاهرا از عقب، یک هستیم! مامور واگن نمیگذارد سوار شویم. بلیط میخواهد! فایل بلیط را در موبایلم نشانش میدهم. قبول ندارد! باید رئیسش تایید کند. پیدایش میکنم. او هم سرزنش نرمی میکند که چرا پرینت بلیطت را نداری. تا میخواهم بگویم متصدی اطلاعات ایستگاه گفت لازم نیست، مجال نمیدهد و میگوید اشتباه کرده.
به هر ترتیب سوار آخرین واگن میشویم. همانطو رکه توقع داریم قطار اتوبوسی است، تهویهاش خوب کار نمیکند و گرم است. مسافر جلویی خانم مُسنی است که از همان اول از صندلیاش اظهار نارضایتی میکند. پشتی صندلیاش به حالت عادی برنمیگردد و برای او که کمردرد دارد، قابل تحمل نیست. اولین مهماندار را که میبیند مشکل را میگوید. کاری از دست او بر نمیآید! مهماندار بعدی هم به همین ترتیب. مهمانداران، مسئول فنی را صدا میکنند. او هم کمی تلاش میکند و موفق نمیشود. خانم جایش را با شوهرش عوض میکند اما صندلی او هم حال بهتری ندارد! قطار با چند دقیقه تاخیر راه میافتد. هوای داخل سالن همچنان گرم است. کمتر از یک ساعت رئیس قطار میآید برای چک کردن بلیطها. خانم مسافر مشکل صندلیاش را میگوید. رئیس قطار خیلی زود صدایش بلند میشود که به من ربطی ندارد. باید قبل از حرکت مشکلات قطار را حل کنند. من فقط مسئول چک کردن بلیطها و اداره قطار در طول مسیر هستم! تنها کاری که از دستم بر میآید اینست که اگر احیانا صندلی خالی پیدا کردم، جایتان را عوض کنم؛ اما تا الان همه صندلیها پر است. خانم مسافر چارهای جز تحمل ندارد تا اینکه دو ساعنت بعد دوباره رئیس قطار میآید و منت میگذارد بر سرش که خوشبختانه در سالن 3 صندلی خالی یافت شد. بفرمایید آنجا. رئیس قطار سراغ ما میآید برای چک کردن بلیط. موبایلم را نشان میدهم. بلیط چاپی میخواهد. میخواهم بگویم "متصدی اطلاعات ایستگاه گفت لازم نیست!" اما پشیمان میشوم. بعید نمیدانم که جریمهام کند ولی خوشبختانه موبایل را میگیرد و دستگاهش را روی بارکد و مشکل حل میشود.
از همان دقایق اولیه حرکت فیلم میگذارند. تقریبا تا دقایق آخر هم پخش فیلم ادامه دارد. 5 فیلم خارجی و ایرانی میگذارند. از اوائل فیلم اول، سیستم صدای مرکزی که از طریق هدست میشنویم قطع میشود و فیلم را صامت میبینیم! برای حل مشکل، فیلمهای بعدی را با پخش صدا در سالن ادامه میدهند که طبعا مخل استراحت مسافران است.
نقطه قوت این قطار توزیع صبحانه و ناهار است، البته مبلغش قبلا روی بلیط پرداخت شده. ناهار با منوی انتخابی از بین سه غذا صورت میگیرد. سر ساعت میآورند و کیفیت هم نسبتا خوب است. بعدا که برگه نظرسنجی غذا را میآورند، به صورت مکتوب نیز تشکر و اظهار امیدواری میکنم که این رویه خوب ادامه یابد.
ساعت 12:40 را نشان میدهد و ظاهرا نزدیک سمنان هستیم که ناگهان با صحنهای هولناک مواجه میشوم. از پنجره قطار دو واگن سوخته را روی ریل دیگر میبینم، اینجا قتلگاه حدود 50 نفر از زائران امام رضاست که همین ده روز پیش در آتش بیتدبیری سوختند. بادیدن این منظره ناگوار حال و هوای خوش زیارت و سفر مشهدمان خیلی زود میپرد!
قطار همچنان پیش میرود اما نه با سرعتی که از قطار سریعالسیر انتظار داریم. حدس میزنم کمی تاخیر خواهد داشت. طبق اطلاعات مندرج روی بلیط، باید ساعت 13:55 وارد ایستگاه راهآهن تهران شویم. الان ساعت از 14 گذشته. از مهمانداران میپرسیم آیا قطار برای نماز ظهر و عصر توقف میکند؟ بعید میدانند. ساعت به 15 که میرسد حوالی ورامین هستیم. سر و صدای اعتراض مسافران بلند شده است. کسی هم پاسخگو نیست. از رئیس قطار خبری نیست. قطار جایی برای مدت طولانی میایستد. تهویهها درست کار نمیکند و هوا خیلی گرم و نامطبوع است. حالا دیگر هیچ کس ساکت نیست و "مردمِ بی چاره" از رئیس قطار گرفته تا رئیس راهاهن و وزیر راه و دولت و رئیسش را به باد انتقاد میگیرند. اما چه فایده! دوباره یاد حدود 50 زائری میفتم که همین ده روز پیش مظلومانه سوختند اما جز یک استعفای ظاهرا اجباری و بازداشت دو سه مسئول زیردست، دربالادست اتفاقی نیفتاد! حالا ما که فقط با دو سه ساعت تاخیر مواجهیم. البته یکی از همسفران با تلخندی به یاد میآورد که ما هم مثل قطار تبریز مشهد، واگن آخر هستیم و ممکن است همین الان دوباره سیستم از کار بیفتد و با خطای انسانی! به خیل جانباختگان عزیز قبلی بپیوندیم!
قطار به کندی راه میافتد. لحظاتی بعد صدایی در سالن پخش میشود: "مسافرین عزیز توجه فرمایید. با توجه به تاخیر پیشآمده از فردا میتوانید با در دست داشتن کارت ملی و لاشه بلیط به همه دفاتر فروش قطار مراجعه کنید و 50 درصد مبلغ بلیط را دریافت کنید" اعتراض مسافران ادامه دارد. خانمی با صدای بلند میگوید از اول در بلیط بنویسید ساعت 5 میرسیم. چرا دروغ میگویید؟ یک خانم دیگر جوابش را میدهد: اگر راستش را بنویسند که تابلو میشود این قطار سریعالسیر نیست، آن وقت کسی نمیخرد. مسافر دیگری میگوید خانوادهاش از ساعت 14 در ایستگاه تهران منتظرش هستند و حالا ساعت 16:30 است. چه کسی پاسخگوی این وقت تلف شده او و خانواده ی اوست... از همه مهمتر وقت نماز ظهر و عصر است که رو به پایان است ...
دقایقی بیشتر تا غروب آفتاب باقی نمانده که سرانجام قطار به ایستگاه راهآهن تهران میرسد. شتابان وارد سالن شلوغ ایستگاه میشویم. برای وضو به طبقه پایین میرویم. 5 دقیقه تا لحظه قضا شدن نماز باقی است. خود را به در مسجد ایستگاه میرسانیم، "مسجد حضرت ابراهیم"، اما مسجد ایستگاه تعطیل است! پرسان پرسان سراغ نمازخانه ایستگاه را میگیریم. میگویند طبقه بالا. با بار و بندیل، نفسزنان از پلهها بالا میرویم و بعد از کلی جستجو در آن محوطه بزرگ، نمازخانه محقری در گوشه سالن پیدا میکنیم که نصفش مال خانم ها و نصفش برای آقایان است. اتاقک کوچکی که 5 نفر به سختی در آن جا میشوند نمازخانه ی ایستگاه راهآهن امالقرای جهان اسلام است ...! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل/