سیره شهید آیت‌الله قاضی طباطبایی در گفتگوی تفصیلی با آیت‌الله خسروشاهی:

ماجرای اختلافاتی که بین علمای انقلابی در تبریز پیش آمد

کدخبر: 2071771

بی‌تردید شخصیت‌هائی چون آیت‌الله قاضی، آیت‌الله صدوقی، آیت‌الله مطهری، آیت‌الله بهشتی و رجال برجسته دیگر انقلاب که ترور شدند، اگر زنده مانده بودند، جریانات بعدی مسیر دیگری را طی می‌کرد.

گروه تاریخ « نسیم آنلاین »- آنچه در پی می‌آید روایتی مستند از برخی زوایای حیات علمی و عملی شهید آیت‌الله سید محمدعلی قاضی طباطبائی است که از ربع قرن آشنائی و مراوده حجت‌الاسلام و المسلمین سید هادی خسروشاهی با آن شهید گران‌قدر مایه می‌‌گیرد. نزدیک شدن به پاره‌ای از نکات مهم و پرداختن به پاره‌ای از سرفصل‌های مغفول حیات سیاسی قاضی، این گفت و شنود را برای محققان حیات آن بزرگوار در مکانتی ارجمند قرار می‌دهد. با سپاس از استاد خسروشاهی که علاوه بر پذیرش گفت و گو و تصحیح دقیق آن، اسناد و تصاویر تاریخی خویش را در اختیار ما قرار دادند.

نخست چگونگی آشنایی خودتان با آیت‌الله شهید قاضی طباطبائی را بیان بفرمائید.

آیت‌الله سید محمدعلی قاضی طباطبائی در سال 1293 ه‍ .ش در خاندانی معروف به علم و روحانیت و منسوب به سادات آل عبدالوهاب طباطبا، در تبریز به دنیا آمد. (1)... پس از فراگیری مقدمات، برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه قم رفت و سالیانی متمادی در آنجا به تحصیل علوم اسلامی اشتغال یافت؛ سپس برای تکمیل مراحل علمی به حوزه نجف مشرف شد و از محضر علماء و مراجع عظام آن حوزه مشرفه نیز بهره‌مند گردید و سرانجام در سال 1331 شمسی به تبریز مراجعت نمود و به تالیف و تدریس و تبلیغ و اقامه نماز در مسجد مقبره و مسجد شعبان، واقع در خیابان تربیت پرداخت.

این ایام، دوران نوجوانی من بود و من نخستین‌بار ایشان را که به دیدار پدرم- آیت‌الله سید مرتضی خسروشاهی- آمده بود، در بیرونی منزلمان دیدم. اتاق بزرگ بیرونی که محل برگزاری مجالس و تدریس و عزاداری حسینی بود - در تبریز این قبیل اتاق‌ها را «طنبی»! یا چهار دری می‌نامند- آن روز مملو از مجتهدین تبریز بود. در آن روزگار تعداد مجتهدان این شهر بالغ بر چهل نفر می‌شد.

‌آیت‌الله قاضی که تازه از نجف برگشته بود و از علمای جوان محسوب می‌شد، چون کمی دیر به جلسه اجتماع علماء رسیده بود، متواضعانه در همان دم در نشست که من یا اخوی آقا سید جعفر برای ایشان چائی بردیم. این نخستین دیدار من با ایشان بود، اما در دیدار نخستین یا بازدید پدرم از ایشان، متاسفانه، برخلاف معمول حضور نداشتم.

منزل ما در وسط شهر، خیابان تربیت- کوچه کرباسی- قرار داشت. مسجد پدر من هم برای اقامه نماز مغرب و عشاء در اواسط همان خیابان واقع شده بود که «مسجد ملا کربلائی علی» نام داشت و محل حضور بازاریان و اهل محل برای اقامه نماز محسوب می‌شد. من هم اغلب همراه پدر در نماز جماعت شرکت می‌نمودم. قبل از ابوی، آقای اخوی، آیت‌الله آقا سید احمد خسروشاهی در آنجا اقامه نماز می‌کرد و پس از انتقال ایشان به محله «تاج احمدی‌ها» یکی دیگر از علماء در آن مسجد اقامة نماز می‌کرد، ولی من برای شرکت در نماز جماعت، اغلب شب‌ها به مسجد شعبان می‌رفتم؛ البته این مسجد هم در نزدیکی منزل ما- اول خیابان تربیت- قرار داشت.

آشنائی و روابط شما به همان اقامه نماز در مسجد ایشان خلاصه می‌شود؟

نخیر! این آغاز کار بود... چون آیت‌آلله قاضی اهل قلم و نویسندگی بود و در مجلاتی مانند «العرفان» چاپ صیدا - لبنان - مقاله می‌نوشت و یا مقالات اساتید و شخصیت‌های معروف علمی مانند آیت‌آلله شیخ محمدحسین کاشف‌الغطاء را جمع آوری می‌کرد و من هم علی‌‌‌رغم صغر سن، علاقمند به آشنائی به این نوع کارها و مقالات بودم، به‌طور طبیعی خدمت ایشان می‌رسیدم.

مجموعه نخست آن مقالات تحت عنوان «الفردوس‌الاعلی» یک بار در نجف چاپ شده بود و به صورت کامل‌تر هم برای بار دوم در تبریز به چاپ رسید. یک مجموعه دیگر هم از آثار آیت‌آلله کاشف‌الغطا، با مقدمه و توضیحات ایشان، تحت عنوان: «جنةالمأوی» باز در تبریز چاپ شد که شامل مقالات و بحث‌های علمی و تاریخی متنوعی بود.

این رابطه در واقع علمی - فرهنگی، آیا همچنان ادامه یافت؟

نه متاسفانه! چون من پس از سال 1332 و رحلت والد معظم، خیلی در تبریز نماندم و راهی حوزه علمیه قم شدم، ولی تابستان‌ها که به تبریز برمی‌گشتم، باز خدمت ایشان می‌رسیدم.

بعدها روابط چگونه بود؟

البته می‌دانیم که آیت‌آلله قاضی طباطبائی شاگرد مرحوم آیت‌آلله سید محسن حکیم بود و به‌طور طبیعی مردم را در تقلید به ایشان ارجاع می‌داد. اخوین من آیت‌آلله آقا سید ابوالفضل و آیت‌آلله آقا سید احمد، در این امر با ایشان موافق نبودند و هر دو در امر تقلید، مروج آیت‌آلله سید ابوالقاسم خوئی بودند. در مسئله تعیین و ترویج مرجع تقلید که گویا متاسفانه همیشه بحران‌ساز بوده! اختلافاتی بین علمای آذربایجان پیش آمد و مسائلی مطرح شد که ضرورتی ندارد من به آنها اشاره کنم؛ اما نشر یک جزوه کوچک تحت عنوان «افتی الحکیم» که شامل فتاوی شاذ مرحوم آیت‌آلله حکیم درباره پاره‌ای از مسائل فقهی بود و این فتاوی با فتوا و رأی اغلب آقایان مراجع دیگر سازگار نبود، موجب بحرانی‌تر شدن امر! گردید.

اخوین من، اهل قلم و کتابت و مقاله نبودند... گویا به آیت‌آلله قاضی گفته بودند که این کار، کار من است که برای «ترویج» آقایان دیگر! قصد «تخریب» آیت‌آلله حکیم را داشته‌ام؟ که البته این نوع امور هرگز با اندیشه و روحیه بنده سازگاری نداشته و ندارد، ولی به هر حال این امر موجب کدورت شد!... در صورتی که روح من از جمع‌آوری و چاپ و نشر آن فتاوی در تبریز خبر نداشت،‌ ولی چون همزمان با مسافرت من به تبریز- در تابستان - همراه شد، این تصور پیش آمده بود.

پس آن رساله را چه کسی منتشر ساخته بود؟

من البته نمی‌دانم که چه کسی آن فتاوی را از کتب فقهی آیت‌آلله حکیم استخراج و جمع‌آوری کرده بود، ولی می‌دانم که یکی از مرید‌های مرحوم آیت‌آلله شریعتمداری - و از دوستان خیلی خوب بعدی من- مرحوم حاج محمد علی آمیغی- توتونچی- که بازاری، ولی اهل فرهنگ بود، به چاپ و نشر آن اقدام کرده بود و نسخه‌ای هم به من داد که هنوز آن را دارم!

این رساله موجب سر و صدای زیادی ‌شد و مرحوم آیت‌آلله حاج سید علی آقا مولانا هم که از مروجین آقای حکیم بود، رساله‌ای در رد آن و تحت عنوان: «رفع‌الشبهه و دفعالتهمة» نوشت و منتشر ساخت که در واقع هدف از آن، رفع اتهام از آیت‌آلله حکیم در مورد خروج ایشان از اجماع علما! بود. بعد از این ماجرا، پس از اینکه آقای قاضی بدون «تبیّن» و به صرف اینکه اخوین من مروج مراجع دیگر،‌ غیر از آقای حکیم هستند، نظر منفی پیدا کرده بود، «مکدر» شدم و دیگر در نماز ایشان شرکت نکردم و به سراغ ایشان هم نرفتم.

این کدورت همچنان ادامه یافت؟

نه، خوب! هرچیزی یک «أمدی» دارد و پس از رحلت آیت‌آلله حکیم، اصل موضوع منتفی شد و آیت‌آلله قاضی هم به صف دیگر علماء تبریز پیوست و در امر تقلید به آیت‌آلله خوئی و امام خمینی و آیت‌آلله میلانی ارجاع می‌داد... و بدین ترتیب روابط ما باز صمیمانه شد، به‌ویژه که من چون گویا به تعبیر ایشان، یک فاضل قمی! و یک نویسنده! اسلامی شده بودم، مورد مهر و محبت ایشان قرار گرفتم.

گویا در جریان انجمن‌های ایالتی و ولایتی، شما از طرف امام خمینی و آیت‌آلله شریعتمداری به سراغ ایشان رفته و پیام آقایان را ابلاغ کرده‌اید و ایشان عکس‌العمل منفی داشته‌اند؟

بلی! خوب این در آغاز حرکت امام و مراجع قم بود... در آن ایام، امام خمینی بنده را خواستند و نسخه‌ای از متن تلگراف خودشان را در مخالفت با جریان انجمن‌های ایالتی و ولایتی و شرکت زنان در انتخابات و ... به من دادند و فرمودند که به تبریز بروم و با آیت‌آلله آقا میرزا عبدالله مجتهدی و آیت‌آلله سید احمد خسروشاهی که از همدوره‌های امام در دوران حاج شیخ عبدالکریم حائری در حوزه علمیه قم بودند، ملاقات کنم و سپس دیگر علمای آذربایجان را در جریان امور قرار دهم تا آنها هم اعلامیه مشابهی بدهند و اقدام کنند... من البته قبل از سفر به تبریز، به سراغ آیت‌الله شریعتمداری هم رفتم و ایشان نظریه «حاج‌اقا» - امام خمینی- را تایید و تاکید کردند که علمای آذربایجان باید حرکتی داشته باشند و با قم هماهنگ شوند.

من با مسوده تلگراف به شاه و یک اعلامیه به نام علمای تبریز، به سراغ اخوین و آیت‌آلله مجتهدی و چند نفر دیگر از آقایان رفتم و آنها آن تلگراف و اعلامیه تهیه شده را امضا کردند...البته برای جمع‌آوری امضا نیاز به «همکار» داشتم که به سراغ مرحوم آقای شیخ محمد حسن بکائی و مرحوم آقا شیخ محمود وحدت - هر دو از وعاظ معروف تبریز- رفتم و همراه آنها به دیدار بقیه علما رفتیم که اغلب آنها آماده امضا کردن بیانیه بودند...

روزی صبح زود همراه آقای بکائی به منزل آیت‌الله قاضی که در محله مقصودیه- بازنزدیک منزل ما- قرار داشت،‌ رفتیم... ایشان مشغول تدریس به چند نفر از طلاب بودند... من تلگراف را وسط درس- چون عجله داشتیم- به ایشان دادم تا امضا کنند. متاسفانه ایشان با شک و تردید به آن نگاه کردند و امضا نکردند که در این مورد، مرحوم آقای بکائی قضیه را چنین می‌نویسد: «در مورد تصویب‌نامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، جناب حجت‌الاسلام و المسلمین آقای سید هادی خسروشاهی مسوده تلگرافی را از جانب حضرت امام به تبریز آورد که بنا بود پاک‌نویس این تلگراف در شهرهای کشور امضا شده و به محل مورد نظر مخابره گردد. آقای خسروشاهی با معیت من به خانه آقای قاضی طباطبائی جهت امضاء بردیم که ایشان با امتناع از امضا کردن گفتند: امام جمعه و آقای سید عبدالحجه ایروانی امضاء کنند بعدا من امضا می‌کنم و ما خائبا مأیوساً از خانه ایشان برگشتیم و ناگفته نگذارم من به همراه آقای خسروشاهی با ماشین جیپ یکی از دوستانم به نام آقای محمد حسین علی‌زاده که یک نفر جوان باایمانی بوده است، به خوی و ارومیه رفتم و صورت تلگراف پاکنویس شده وسیله علماء آن دو شهر امضاء و به محل موردنظر مخابره گردید.» (انقلاب نامه، محمد حسن بکائی، چاپ تهران 1383، صفحه 98 و 99)- البته غیر از آن دو شهر، به «مرند» و «عجب‌شیر» هم رفتیم و اغلب علماء آن بلاد تلگرافاتی به مرکز مخابره کردند.

آیت الله قاضی برای عدم امضا تلگراف به شاه چه دلیلی داشتند؟

همان طور که آقای بکائی اشاره کرده، ایشان گفتند: اول آقای ایروانی و امام جمعه تبریز امضا کنند، بعد من امضا می‌کنم!... ما البته به سراغ امام جمعه تبریز که منصوب بود، نرفتیم؛ اما آیت‌الله سید عبدالحجت ایروانی- پدر مرحوم آیت‌الله سید عبدالمجید ایروانی- گفتند من وارد «منازعات»! نمی‌شوم. بهتر است «مذاکره» شود نه منازعه! البته آیت‌الله قاضی اعلامیه را پس از امضای گروهی از علما امضا کردند که متن آن چنین است:

اعلامیه علماء و روحانیون تبریز

بسمه تعالی شانه العزیز

در تعقیب تلگرافات عدیده حضرات مراجع و آیات عظام قم و نجف دامت برکاتهم در باره تصویب‌نامه اخیر دولت که بر خلاف آئین مقدس اسلام و قانون اساسی شرط اسلام و مرد بودن انتخاب‌کننده و شونده را حذف نموده و قسم به قرآن مجید را مبدل به کتاب آسمانی نموده‌اند. بدین وسیله جامعه روحانیت آذربایجان تا حصول نتیجه قطعی و اعلام صریح الغاء مواد سه‌گانه پشتیبانی کامل خود را از مراجع بزرگ و پیشوایان دینی اظهار نموده و در دفاع از حریم مقدس اسلام و قرآن از انجام هیچ گونه وظیفه دینی خودداری نخواهند نمود.

الاحقر احمد اهری- العبد ابوالقاسم گرگری- الاحقر سید محمد بادکوبی- الاحقر حسن الحسینی انگجی- الاحقر کاظم دینوری- الاحقر الحاج سید مرتضی مستنبط- الاحقر سید احمد خسروشاهی- الاحقر غبدالله مجتهدی- الاحقر سید ابوالفضل خسروشاهی- الاحقر جواد سلطان قرائی- الاحقر عبدالله سرابی- الاحقر محمد توتونچی- الاحقر علی الموسوی مولانا- الاحقر جعفر الاشراقی- الاحقر محمدعلی قاضی طباطبائی- الاحقر سید یوسف الهاشمی- الاحقر سیدمهدی دروازه‌ای- الاحقر سید محمدعلی انگجی- الاحقر سید محمد فقیه- الاحقر عبدالحسین غروی- الاحقر محمود الموسوی خلخالی- الاحقر محسن آیت‌الله شربیانی- الاحقر سید کاظم الموسوی اهرابی- الاحقر حسین هشترودی- الاحقر سید مرتضی خلخالی- الاحقر مصطفی الموسوی مولانا- الاحقر زین‌العابدین نوبخت- الاحقر سید محمدعلی خلخالی.

علاوه بر این اعلامیه، تلگرافی هم مانند مراجع قم و علمای دیگر بلاد به شاه مخابره شد که امضای میرزا جعفر شیخ الائمه امام جمعه تبریز و چند نفر دیگر که اعلامیه را امضا نکردند، پای آن دیده می‌شود...

پس آیت‌الله قاضی مخالف انقلاب نبود؟

نخیر! اصولا در اوائل امر صحبت از «انقلاب» نبود، بلکه «نصیحت و ارشاد» بود و اینکه مثلا «زنان در انتخابات» شرکت نکنند! و «سوگند به قرآن» هدف نشود، ولی آیت‌آلله آقای قاضی بعدها که حرکت اوج گرفت،‌ به میدان آمد و بیش و پیش‌تر از دیگران به مبارزه پرداخت و در این رابطه بارها دستگیر و تبعید و زندانی شد... و پس از پیروزی انقلاب هم که می‌دانیم به مبارزه علیه توطئه‌ها و عوامل استکبار ادامه داد و تا مرز شهادت پیش رفت که این توفیق نصیب همگان نگردید.

پس از اوج‌ گرفتن مبارزات، مرحوم آیت‌الله قاضی و اخوی شما آیت‌الله خسروشاهی دستگیر و به تهران تبعید شدند؟

بلی، در یک اقدام نابخردانه، طبق درخواست سرتیپ مهرداد، رئیس ساواک آذربایجان شرقی، هر دو بزرگوار را همراه چند نفر دیگر از علما و وعاظ تبریز دستگیر و به تهران اعزام و در قزل قلعه تهران زندانی شدند... مرحوم حجت‌‌الاسلام و المسلمین جناب حاج شیخ علی دوانی، مورخ منصف معاصر درباره این دستگیری و تبعید چنین می‌نویسد: «... علمای اعلام تبریز ترتیب کار را طوری داده بودند که هر شب در مسجد یکی از آقایان، همگی اجتماع کنند و ضمن بیان مسائل اسلامی، مردم را در جریان روز و آنچه برای مراجع عالیقدر و شخص آیت‌آلله خمینی روی داده بود قرار دهند. این کار عملی شد و مردم نیز استقبال پرشوری از آن به عمل آوردند.

عمال رژیم ضد مردمی نیز در تاریخ 12 آذر 1342 سه تن از علماء و ائمه جماعت: مرحوم حاج سید احمد خسروشاهی، حاج سید محمد علی قاضی طباطبائی و حاج سید مهدی دروازه‌ای و دو تن از وعاظ به نام آقایان حاج میرزا حسن ناصرزاده و حاج میرزا محمد حسین انزابی را دستگیر و به تهران آوردند و مستقیما به زندان قزل قلعه برده و زندانی نمودند.

به دنبال دستگیری روحانیون تبریز، اهالی غیرتمند این شهر دست به اعتصاب زدند و بازار و مغازه‌های خیابان‌ها بسته شد. این اعتصاب تا چهار روز ادامه داشت. رژیم شاه به منظور سرکوبی اعتصاب‌کنندگان، حکومت نظامی اعلام کرد و عده‌ای از مردم را بازداشت نمود... آقایان علما و وعاظ تبریز 15 روز در زندان سلطنت‌آباد و 45 روز در زندان قزل قلعه و سپس در منازل تحت مراقبت شدید مامورین قرار داشتند که از زندان هم بدتر بر آنها گذشت...» (نهضت روحانیون ایران، تالیف: علی دوانی، ج 4 ص 240)

یکی از کارهای جالب مردم تبریز این بود که پس از دستگیری آقایان، عکس‌های آنان را در کنار عکس‌های مراجع قم و نجف و مشهد به شکل پوستر چاپ و در سطح وسیعی پخش کردند و ساواک هم به علت اینکه پوستر حاوی عکس‌های مراجع بود، نتوانست آنها را جمع‌آوری کند.

نقش آیت‌الله اخوی شما و آیت‌الله قاضی طباطبائی در پیشبرد اهداف نهضت مراجع چگونه بود؟

البته در آن دوران،‌کسی به دنبال «نقش یابی»! و یا «سهم خواهی»‌! نبود و همه، اعم از مراجع و علماء و مردم عادی و فرهیختگان، همه و همه، به دنبال پیگیری هدف و اصلاح امور بودند... و راز پیشبرد اهداف هم در همین نقطه: «خلوص نیت» و «اخلاص و در عمل» نهفته بود. به هرحال هر دو بزرگوار در آماده‌سازی مردم، با سخنرانی‌های مکرر در مساجد خود و نشر اعلامیه‌ها، نقش خاص خود را داشتند. نقل یک گزارش از رئیس ساواک تبریز می‌تواند چگونگی این نقش را نشان دهد.

سرتیپ مهرداد، رئیس ساواک آذربایجان شرقی، این گزارش را در مورد دستگیری علما و وعاظ به مرکز ارسال داشته است. لحن گزارش، موقعیت و اهمیت مرحوم قاضی و مرحوم اخوی را در مبارزه نشان می‌دهد:

«مدیریت کل اداره سوم

متمنی است به عرض تیمسار قائم مقام ساواک برسد:

به فرموده تیمسار قائم مقام سازمان اطلاعات و امنیت کشور، با استفاده از دو روز تعطیلات به آذربایجان عزیمت و اینک نتیجه بررسی‌های معموله را ذیلا به استحضار می‌رساند.

1. در نتیجه اقدامات قبلی و پیگیری‌های مداوم‌ آن، اختلافات نسبتا زیادی بین روحانیون طراز اول تبریز به علت تندروی‌های آقایان میرزا محمدعلی قاضی طباطبائی وسید احمد خسروشاهی و چند تن دیگر ایجاد و به‌تدریج معتقد شده‌اند که سخنرانی‌های دو نفر مذکور که معمولا روزهای چهارشنبه و پنجشنبه هر هفته پس از خاتمه نماز جماعت در مساجد شعبان و حاجی میرزا یوسف مجتهدی به عمل می‌آید و ارتباطی با مسائل مذهبی ندارد، بالمال به ضرر جامعه روحانیون منجر خواهد گردید.

2. اکثریت بازرگانان و اصناف که با توجه به رکود فعلی بازار مایل به ادامه کسب و کار خود در محیط آرام هستند، تا حد زیادی به حقایق امور پی برده و مایل نیستند که بیش از این تحت تاثیر و تلقینات سوء بعضی از روحانیون قرار گیرند.

3. با کمال تاسف مشاهده گردیده مقامات قضائی لشگر 7 نفر از متهمانی که در تاریخ 14/7/42 (روز افتتاح مجلسین) به علت تحریک مردم به بستن بازار از طرف شهربانی دستگیر و جهت تعقیب قانونی از طرف ساواک به لشگر معرفی شده بودند، به علت فقد دلیل (یا اینکه دلائل کافی علیه ایشان وجود نداشت) به فاصله یک ساعت آزاد نموده است. این روش مقامات قضائی لشگر که برخلاف انتظار و رویه قبلی بوده است، تاثیر بسیار سوئی بخشیده و علاوه بر تجری آزاد شدگان، منجر به این گردیده است که شهربانی تبریز از دستگیری و معرفی سایر متهمین خودداری نماید.

4. مسجد معروف به قلعه‌بیگی که از طرف شهربانی بسته شده بود و به وعاظ ناراحت اجازه رفتن بالای منبر داده نمی‌شد، مجددا باز و چند نفر از نامبردگان که سابقه طرد از تبریز و تبعید به مرکز را دارند، دوباره به کار خود و تبلیغ مردم مشغول گردیده‌اند.

الف. برای اینکه ادامه سخنرانی‌های میرزا محمدعلی قاضی طباطبائی و سید احمد خسروشاهی و اقدامات چند نفر از روحانیون مخالف و وعاظ ناراحت بالاخره باعث گمراهی مردم و موجب وقوع حوادث نامطلوب خواهد شد، با توجه به نزدیک شدن ماه رمضان، مصلحت منطقه چنین ایجاب می‌نماید که در درجه اول اشخاص مشروحه زیر به وسیله شهربانی و با پشتیبانی و راهنمائی‌های ساواک دستگیر و به مرکز اعزام گردند؛ مشروط به اینکه حداقل به مدت یک سال از مراجعت آنان به آذربایجان قویا جلوگیری شود، در غیر این صورت بدون تردید نتیجه معکوس گرفته خواهد شد.

1. میرزا محمدعلی قاضی طباطبائی.

2. سید احمد خسروشاهی.

3. میرزا محمدعلی انگجی (رئیس کمیته جبهه ملی استان).

4. اشراقی.

5. دروازه‌ای.

6. انزابی.

ب. در صورتی که پس از دستگیری نامبردگان، باز هم سایرین از اعمال خود دست برندارند، اشخاص مشروحه زیر متعاقبا دستگیر و حداقل به مدت یک سال از منطقه طرد گردند.

1. حاج میرزا عبدالله مجتهدی.

2. ناصرزاده.

3. گوگانی(2)

4. اسحاق (3) اهری.

5. سید جواد هشترودی.

6. بکائی(4)

پ. به احتمال قریب به یقین دستگیری سری اول مخصوصا ردیف 1 و 2 و 3 عکس‌العمل‌هائی ایجاد و حوادث سوئی‌ به بار خواهد آورد. برای جلوگیری از خطرات احتمالی و با توجه به اینکه در جریانات چند ماه اخیر در نتیجه تدابیر متخذه هیچ گونه حادثه سوئی در منطقه رخ نداده است، مقامات استانداری و انتظامی و امنیتی عقیده‌مندند که به‌محض احساس خطر و به منظور جلوگیری از وقوع حوادث نامطلوب، این اختیار قبلا به استانداری داده شود که حداکثر به مدت یک هفته حکومت نظامی اعلام و طبق مقررات آن رفتار شود.

ت. به موازات دستگیری سری اول در تبریز و برای اینکه عکس‌العمل‌هائی در سایر نقاط استان نشان داده نشود، اجازه داده شود که درباره چند نفر از روحانیون مخالف و ناراحت منطقه من‌جمله اردبیل، آذرشهر، اهر به همین منوال اقدام گردد.

رئیس سازمان اطلاعات و امنیت آذربایجان شرقی - مهرداد».

با توجه به محتوای این گزارش می‌توان به نقش آیت‌الله اخوی و آیت‌آلله قاضی و دیگر علماء تبریز پی برد!

واکنش‌های علما و مراجع در مورد دستگیری و تبعید علما آذربایجان و در راس آنها اخوی و آیت‌الله قاضی چگونه بود؟

البته واکنش‌ها مختلف بود. بعضی از مراجع مانند آیت‌آلله حکیم- طبق اسناد ساواک- با وساطت خواستار آزادی آقایان بود و بعضی دیگر مانند آیت‌آلله خوئی طی تلگرافی به آقایان، این اقدام دولت را محکوم کردند. علماء تهران و علماء دیگر بلاد نیز طی تلگراف‌هائی اعلام پشتیبانی کردند و عجیب آنکه مرحوم علامه طباطبائی که کمتر در این قبیل امور دخالت داشت، این بار تلگرافی خطاب به آقایان، به دادستانی فرستاد. متن بعضی از این تلگراف‌ها چنین بود:

وزارت پست و تلگراف و تلفن

نجف تهران 71 ک 85 ت 27

ل ت- تهران حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاجی آقا باقر طباطبائی دامت برکاته.

حضرات حجج‌ اسلام آقای قاضی و آقای خسروشاهی و آقای دروازه‌ای و وعاظ عظام آقایان ناصرزاده و انزابی و سایرین، بازداشت آن جنابان در اثر دفاع از دین مبین حق و عدالت موجب تاثر شدید گردیده، پر واضح است که تحمل این مشقات منظور نظر ولی‌عصر ارواحنا فداء خواهد بود و لینصرن الله من ینصره ان‌الله لقوی عزیز. ابوالقاسم الموسوی الخوئی

اصل در پرونده م- و - 587 بایگانی است.

در پرونده قاضی طباطبائی بایگانی شود. 12/10/43

آیت‌الله خوئی علاوه بر تلگراف فوق، تلگراف‌های متعدد دیگری به آیت الله میلانی در مشهد و آیت‌الله شیخ محمدتقی آملی و آیت‌الله سید علی اصغر خوئی و آیت‌الله حاج آقا باقر طباطبائی در تهران و همچنین اخوی بزرگ‌تر ما درتبریز مخابره کردند که متن آن چنین بود:

حجت‌الاسلام و المسلمین آقا میرزا عبدالحسین غروی دامت برکاته(کپیه) حجت الاسلام و المسلمین آقا میرزا ابوالفضل خسروشاهی دامت برکاته

از گرفتاری حضرت مستطاب آقای اخوی و سایر آقایان علمای اعلام و وعاظ عظام تبریز مطلع و بی‌نهایت متاثرو اقداماتی شد. امید است با توجهات حضزت ولی‌عصر علیه‌السلام مفید واقع شوند.

ابوالقاسم الموسوی الخوئی

وزارت پست و تلگراف و تلفن

قم تهران ش 167 ک 26 ت: 2/10/43

دادستانی ارتش، قزل قلعه، حضرت حجت‌الاسلام آقای قاضی، رونوشت آقای خسروشاهی سایر آقایان. گرفتاری آقایان موجب تاسف، عافیت همگی از خداوند خواستارم. محمد حسین طباطبائی

اصل در پرونده محمد حسین طباطبائی بایگانی است. در پرونده قاضی طباطبائی بایگانی شود.

وزارت پست و تلگراف و تلفن

شهری شماره 133 ک 115 ت 6/10

تهران - زندان قزل قلعه حضرات حجج‌الاسلام و المسلمین آقایان قاضی و خسروشاهی و دروازه‌ای و وعاظ محترم ناصرزاده و انزابی دامت برکاتهم گرفتاری حضرات موجب تاثر و تاسف شدید اینجانبان و عموم روحانیون و مسلمین گردیده امیدواریم مجاهدات و دفاع از حریم مقدس اسلام حضرات مورد توجه خاص حضرت بقیه‌الله واقع گردد تائیدات حضرات را از درگاه خداوند خواستاریم.

حسن الحسینی انگجی - الاحقر سید علی خوئی- صدرالدین جزایری- الاحقر حسین غفاری- محمد خوئی- سید ابراهیم علوی- حاج سید جعفر خوئی- سید شمس‌الدین ابهری - الاحقر حسن‌الحسینی المیرزائی- الاحقر شیخ عبدالصمد خوئی- حسن سعید- الاحقر سید مهدی کماری- مهدی الحسینی انگجی- باقر القمی طباطبائی- سید محمد علی سبط- حاج سید هادی خسروشاهی - بکائی.

ق- الف -877 اصل در پرونده ر/791 بایگانی است. در پرونده قاضی طباطبائی بایگانی شود.

واکنش دستگیری آقای قاضی طباطبائی و آقای اخوی در بین احزاب سیاسی کشور چگونه بود؟

اشاره شد که این اقدام رژیم عکس‌العمل وسیعی در بین تمام محافل حوزوی و مراجع قم و نجف داشت و اغلب آنها با صدور بیانیه و ارسال تلگراف، این اقدام رژیم شاه را محکوم و تقبیح کردند. و باز اشاره شد که مردم تبریز هم علی‌رغم اعلام حکومت نظامی به خیابان‌ها ریختند و به تظاهرات گسترده‌ای دست زدند و به مدت چند روز، همه تبریز تعطیل عمومی بود... و رژیم با تانک و سلاح سنگین به خیابان‌ها آمد و به کشتار مردم پرداخت و با این نوع سرکوب تصور می‌کرد که مسئله در همه ایران خاتمه یافته است... اما در چهلم شهدای تبریز، یزد قیام کرد و نهضت ادامه یافت.

در مورد احزاب سیاسی باید گفت که در آن دوران احزاب سیاسی به مفهوم واقعی کلمه وجود نداشت و سازمان‌ها و یا گروه‌هائی هم که قبلا اعلام وجود کرده بودند، چندان در صحنه نبودند و فقط اعلامیه‌ای با امضای «نهضت آزادی» در این مورد منتشر شد. متن این اعلامیه که از جهاتی جالب توجه و قابل تامل است، بدین قرار بود:

«آفرینندگان مشروطه بر ضد استعمار به پا خاستند.

رگ‌های غیرتی که نیم قرن پیش، جوی خونی گلرنگ را جاری ساخت تا نهال آزادی و مشروطیت برومند و سرسبز گردد، بار دیگر خون مقدسش جوشید و در آذر‌آبادگان جنبش مقاومتی بر ضد دیکتاتور و استعمار حامی او برپا کرد. همان مشت درشتی که دیروز از آستین ستارخان‌ها به در آمد و کاخ استبداد محمد علی‌شاهی را بر هم زد، امروز در آذربایجان گرامی گره شد و بر سینه اهریمنی دیکتاتور، فرومایه‌ترین نوکر امپریالیسم انگلیس کوبید. چند روز است که آذربایجان آزاده و استبدادشکن، جنبش مقاومت ضد استعماری ملت ما را گرم کرده و علمای مجاهدش با نطق‌های مذهبی و مردم شجاعش با اعتصاب چهار روزه، قهر مقدسشان را علیه دیکتاتور و به عنوان اعتراض به مظالم و بی‌دینی استعمار انگلیس ابراز داشته‌اند. از آذربایجان دلیر و وطن‌خواهی که در تاریخ میهن ما سپر پولادین تجاوزات عثمانی و روسیه تزاری و بلشویسم استالین بوده‌اند، همین گونه سزاست. از آذربایجان ضد اجنبی همان‌ها که رژیم محمدعلی‌شاه، عامل روسیه تزاری را سرنگون کردند و غلام یحیی، مارشال افتخاری ارتش سرخ و بلشویک‌های تجزیه‌طلب و خائنش را از خاک پاک وطن راندند، انتظار می‌رفت که سیلی مرگ به صورت سیاه دیکتاتور ژنرال افتخاری ارتش انگلیس بنوازند. آذربایجان، قلب پر ضربان ایران، همواره خورشید درخشان امید و آرمان ملت ما بوده است. شنبه 16 آذرماه آذربایجان، دژ دین و ملت، چهارمین روز اعتصاب خود را می‌گذرانید و همان وقت دانشگاه تهران سنگر آزادی‌خواهان ‌و قم مقدس پایگاه معنویت در اعتصابی پیروزمند به سر می‌برد و در دانشگاه رضوی مشهد و دیگر شهرهای ایران تظاهرات بود. جهانیان دیدند که ملت چگونه یکپارچه و هماهنگ به بزرگداشت شهداء نهضت ملی ایران و اعتراض و پیکار علیه استبداد، قانون‌شکنی، بی‌دینی و دست‌نشاندگی هیئت حاکمه برخاست. جلادان دیکتاتور بیش از سی تن از روحانیون جلیل‌القدر را دستگیر ساختند و شنبه 16 آذرماه اعتصابیون تبریز را با تانک و گلوله مورد تجاوز چنگیزی قرار دادند. در تهران بیش ار 50 تن از دانشجویان را زندانی کردند. حضرات آیات و حجج اسلام آقایان سید محمدعلی قاضی، سید احمد خسروشاهی و - سید مهدی- دروازه‌ای اینک در پادگان عشرت‌‌آباد زندانی هستند و حضرات حجج اسلام آقایان انزابی (5)، وحدت اهری و برادران بنابی مراغه‌ای که از اجله علما و مجاهدان راه حق می‌باشد، در لشگر تبریز محبوسند.

هیئت حاکمه به دستور اربابانش دسته دسته از رهبران ملی ما را که در میدان مبارزه، رشادت و بصیرت و ایمانشان را ثابت کرده‌اند، تسلیم دژخیمان می‌کند. دکتر محمد مصدق پیشوای نهضت ملی ایران، حضرت آیت‌الله العظمی خمینی مقتدای شیعیان، سران عالی‌قدر نهضت ازادی ایران و علمای ارجمند و دانشجویان مبارزمان، محبوس و از خدمت بدین و ملت محرومند.

همکیشان، آزادیخواهان،‌ حق طلبان!

رهبری نهضت آزادی ایران از شما دعوت می‌کند صفوفتان را منظم‌تر ساخته و جهادی همه جانبه، پیگیر، آتشین و بی‌امان را بر ضد دیکتاتور و استعمار در پیش گیرید. اتحاد، تشکل و نظم توام با ایمان و بصیرت، ما را به پیروزی می‌رساند. نهضت آزادی ایران»

گفته می‌شود مسجد آیت‌الله قاضی یکی از پایگاه‌های اصلی مبارزه بود،. آیا شما از این پایگاه استفاده می‌کردید یا فعالیت‌ها در آن زمان هم جناحی بود! و فعالیت دوستان شما در آنجا مقدور نبود؟

به هرحال مسجد ایشان یکی از مساجد فعال شهر تبریز در امر نهضت و مبارزه و نشر اندیشه‌های مبارزاتی بود... و این جناح‌بندی‌‌ها هم که اشاره کردید در آن ایام به این شدت مطرح نبود! و در واقع به علت حضور جوانان در آن مسجد، پاتوق ما و دیگر دوستان هم بود... و من نشریاتی را که در تهران و قم چاپ می‌کردیم، به تبریز می‌فرستادم که در مسجد ایشان توسط نوجوانان توزیع می‌شد. ساواک در گزارشی نام سه کتاب را می‌نویسد که هر سه تای آنها را من در قم و تهران و تبریز چاپ و منتشر ساخته بودم. متن گزارش ساواک چنین است:

«نخست‌وزیری

گیرنده: اداره کل سوم

فرستنده: ساواک آذربایجان

تیمسار ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور

1. روز چهارشنبه 28 جاری قبل از سخنرانی آقای قاضی طباطبائی در مسجد شعبان، جزواتی به نام جنگ دیروز و فردا نوشته مهندس مهدی بازرگان و الفبای فکری حسین(ع) از محمدرضا صالحی کرمانی و بحثی درباره ماتریالیسم و کمونیسم از ناصر مکارم با مقدمه‌ای از سید هادی خسروشاهی، به وسیله اطفال خردسال فروخته می‌شد. چون با وضعی که مسجد داشت، هیچ گونه اقدامی مقدور نبود، علیهذا مراتب برای شناسائی اشخاصی که جزوات فوق را جهت فروش در اختیار آنان گذاشته بودند، مورد بررسی و تحقیق می‌باشد.

2. عین سه جلد از جزوات فوق‌الذکر جهت استحضار به پیوست تقدیم می‌گردد.

رئیس سازمان اطلاعات و امنیت آذربایجان شرقی - مهرداد».

گفته می‌شود که بعد از تبعید و زندانی شدن، آقای اخوی با آیت‌الله قاضی اختلاف نظر شدیدی پیدا کردند که موجب مشکلاتی در محیط آذربایجان گردید؟

البته من در تبریز نبودم، ولی از ماهیت و علل این امر کاملا آگاه بودم و در دیداری با اخوی هم من اصرار بر روشن شدن حقیقت داشتم که ایشان مطالبی را بیان داشت به شرط آنکه تا در حال حیات هستند، نقل نکنم... ولی من به خاطر همان مصالح کلی، حتی پس از وفات هم مایل نیستم آنها را مکتوب سازم و امیدوارم که آن دو بزرگوار در محضر حق تعالی، همان طور باشند که قرآن می‌فرماید: «ادخلوها بسلام آمنین و نزعنا ما فی قلوبهم من غلّ اخواناً علی سرُِرُ متقابلین». مرحوم امام خمینی در پاسخ نامه من در بارة این قبیل اختلافات آقایان تبریز-مربوط به اختلافات مرجعیت- مرقوم داشته‌اند که بنده «به هر نحوی که صلاح» می‌دانم در رفع اختلاف کلمه آقایان بکوشم و این البته نشان‌دهنده لطف و حسن نظر امام نسبت به اینجانب بود. متن نامه چنین است:

«باسمه تعالی

خدمت جناب مستطاب سیدالاعلام و ثقةالاسلام آقای سید هادی خسروشاهی دامت افاضاته

به عرض می‌رساند مرقوم محترم که حاوی تفقد آن جناب بود، موجب تشکر گردید. از گرفتاری تجار محترمی که مرقوم داشته بودید متاثر شدم و از خدای متعال رفع گرفتاری آنان و اصلاح امور عموم مسلمانان جهان را مسئلت دارم. جناب‌عالی کوشش نمائید در این موقعیت از اختلاف کلمه آقایان محترم که مرقوم فرموده بودید به هرنحو صلاح می‌دانید جلوگیری فرمائید که وسیله برای پیشرفت مقاصد شوم دشمنان اسلام خدای نخواسته فراهم نشود و ان‌شاءالله با اتحاد کلمه، مشکلات موجود را برطرف نمائیم. دوام توفیقات آن جناب را در خدمت به دیانت مقدسه خواستار و ملتمس دعا هستم. والسلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته تاریخ 28 ربیع‌المولود 84 .

ممکن است در آن جا صاحبان اغراض نسبت‌هائی به حقیر له یا علیه بدهند. بنده در این میدان‌ها داخل نیستم.

روح‌الله‌الموسوی الخمینی

آیا همکاری مشترک تا پیروزی انقلاب ادامه یافت؟

متاسفانه در تبریز اختلافاتی پیش آمد و همکاری کامل بین همه علما از بین رفت... نکته اصلی اختلاف هم باز مسئله «مرجعیت»! ‌بود که هر کدام از آقایان، یکی از مراجع قم یا نجف و مشهد را معرفی می‌کردند و در نتیجه تشتتی بر اوضاع حاکم شد، البته اخوی تا آخرین روز زندگی به نحوی به مبارزه ادامه داد، ولی تقریبا یک سال پیش از پیروزی انقلاب به رحمت حق پیوست که آن هم به نظر من از «الطاف خفیه حق» بود ... چون اگر زنده‌ مانده بود، با پاره‌ای امور - مثلا مانند موسیقی؟- به مخالفت برمی‌خاست و این به صلاح انقلاب نبود.

البته نظر کلی من در این رابطه آن است که ساواک به هنگام اقامت آقایان در تهران، برای درهم شکستن وحدت رهبری در تبریز که به عهده این آقایان بود، توطئه‌ای را اجرا کرد که موجب تخریب روابط بین این دو بزرگوار گردید... و متاسفانه مراجعت زودهنگام آیت‌الله قاضی به تبریز و به‌تنهائی- و حتی بدون اطلاع دیگر آقایان تبعید شده از تبریز- موجب تکدر خاطر آقایان تبعیدی، به‌ویژه اخوی ما گردید تا آنجا که من در تهران، در اقامتگاه اجباری‌شان در خیابان شاهپور، ایشان را خیلی آشفته و متاثر ‌دیدم. وقتی علت را جویا شدم، دیدم که از بازگشت بدون اطلاع آقای قاضی به‌شدت رنجیده‌اند و آن را در واقع نوعی عدم همراهی و یا به اصطلاح دوستان امروزی «انحصار طلبی» و «تمامت خواهی»! در اداره امور مبارزه و مصادره کامل آن، تلقی می‌کردند که برای استمرار آینده مبارزه، این روش را خطرناک و مضر می‌دانستند.

مراجعت ایشان به تبریز از طرف مردم و رژیم چه واکنشی داشت؟ آیا حوادث تازه‌ای رخ نداد؟

ایشان در تاریخ چهارم اردیبهشت 43 به تبریز مراجعت نمود که با استقبال پرشکوه مردم روبرو شد... اخوی بازاری ‌ما، یعنی آقای حاج سید جعفر خسروشاهی حفظه‌‌الله (ابوی جناب حجت‌الاسلام و المسلمین آقای سید رضا خسروشاهی که از اساتید دروس خارج فقه و اصول و فلسفه در حوزه علمیه قم می‌باشد)، در برگزاری این استقبال سهم به‌سزایی داشت و حتی اشعاری در پشتیبانی از مبارزه و علمای تبعیدی در منزل ایشان قرائت کرد که موجب دستگیری و زندانی‌شدن ایشان گردید... ولی پس از آن استقبال، در روز پنجم اردیبهشت 1343 خفاشان رژیم شاه به منزل ایشان هجوم بردند و ایشان را مجدداً‌ دستگیر و به تهران منتقل نمودند و افراد مسئول از استقبال را هم بازداشت کردند و به زندان انداختند!

بعضی‌ها مدعی شده‌اند که آیت‌الله قاضی از طریق هیراد، رئیس دفتر شاه، نامه‌ای برای او ارسال و از علمای تبریز، از جمله جناب‌عالی «شکایت» کرده‌اند.

نسخه‌ای از این نامه منسوب به ایشان در همان ایام به دست بنده رسید که همین امر-توزیع نامه- موجب شک من گردید. در آن نامه، علما و وعاظ مبارز تبریز، وابسته! به ساواک! معرفی شده بودند و حقیر هم به عنوان «راس فتنه»! و یا «تولیدکننده انقلاب» قلمداد شده ‌بودم... به نظرم این یکی دیگر از توطئه‌های ساواک برای ایجاد اختلاف بین علمای مبارز بود... و من هرگز نمی‌توانم تصور کنم که این سعایت از طرف ایشان صادر شده باشد. شأن ایشان بالاتر از این حرف‌ها بود، اما متاسفانه تکذیب رسمی از ایشان در این زمینه منتشر نگردید و گویا در خاطرات خودشان که در تبعیدگاه بافق نوشته‌اند، به این امر پرداخته‌اند که متاسفانه همچنان مخطوط مانده و به دست چاپ سپرده نشده است. متن این نامه در کتاب «زندگی و مبارزات آیت‌الله قاضی طباطبائی» تالیف آقایان رحیم نیکبخت و حمید اسماعیل‌زاده، چاپ نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی و در کتاب «انقلاب نامه» مرحوم آقای بکائی چاپ تهران به عنوان نقد و بررسی نقل شده است.

گفتید که آیت‌الله اخوی،‌ قبل از پیروزی انقلاب رحلت نمود. واکنش آیت‌الله قاضی نسبت به این موضوع چگونه بود؟

پس از رحلت اخوی، آیت‌الله قاضی علاوه بر شرکت در همه مجالس بزرگداشتی که در محلات و مساجد مختلف شهر برگزار می‌شد، به مناسبت هفتمین روز درگذشت ایشان مجلس ترحیم پرشکوهی در مسجد خودشان در بازار - مسجد مقبره- برگزار کردند و ایشان را «سید الفقهاء و المجتهدین آیت‌آلله آقای حاج سید احمد خسروشاهی اعلی‌الله مقامه» نامیدند و «در این ضایعه، خسارت علمی بزرگی بر جامعه علم و فقاهت وارد گشته و یک شخصیت بارز دینی از صف مبارزه اسلامی از دست رفته» تلقی کردند. متن اعلامیه ایشان چنین بود:

«ثلمه فی‌الدین لایسدها شیء

نظر به فرا رسیدن اولین هفته رحلت اسفناک حضرت مستطاب حجت‌الاسلام و المسلمین سید‌الفقهاء و المجتهدین آیت‌الله آقای حاج سید احمد آقا خسروشاهی اعلی‌الله مقامه که با فقدان عظیم خویش قلوب عموم علمای اعلام و قاطبه اهالی محترم و علاقه‌مندان را جریحه‌دار نموده و در این ضایعه خسارت علمی بزرگی بر جامعه علم و فقاهت وارد گشته و یک شخصیت بارز دینی از صف مبارزان اسلامی از دست رفته، مجلس ترحیمی روز پنجشنبه 12 رجب مطابق 9 تیرماه از ساعت 8 صبح در مسجد مقبره منعقد و ساعت 5/10 ختم خواهد شد.

بدیهی است برای عرض تسلیت به ساحت اقدس حضرت بقیه‌الله فی‌العالمین ارواحنا فداه، عموم اهالی و طبقات محترم و علمای اعلام و مبلغین دینی و عزاداران حسینی و کسبه و اصناف برای تعظیم و بزرگداشت شعائر مذهبی و قدردانی از خدمات دینی آن بزرگوار در این مجلس سوگواری شرکت خواهند فرمود.

سید محمدعلی قاضی طباطبائی

رابطه اخوی بزرگ‌تر شما با آیت‌الله قاضی چگونه بود؟

آیت‌الله سید ابوالفضل خسروشاهی-اخوی بزرگ‌تر- چون تحصیلکرده نجف بود با آیت‌الله قاضی رابطه خوبی داشت و به اصطلاح رفیق‌تر و مانوس‌تر بود و وجه اشتراکشان هم همان «نجفی بودن» بود! اخوی ما شاگرد مرحوم آیت‌الله خوئی بود و لذا در مسئله تقلید به ایشان ارجاع می‌داد و با مراجع قم-جز آیت‌الله نجفی مرعشی- ارتباطی نداشت. البته با آیت‌الله میلانی در مشهد هم مرتبط بود که این هم نقطه اشتراک دیگری با آیت‌الله قاضی به شمار می‌رفت.

ایشان چه نقشی در نهضت مراجع و انقلاب داشتند؟

ایشان از علمای ضد رضاخانی و اهل مبارزه با فساد و تباهی رژیم پهلوی بود و برای همین هم نخست ممنوع‌المنبر شد و بعد در جریان خلع لباس علماء، ایشان نیز خلع لباس گردید و علی‌رغم درخواست رسمی و قانونی، شهربانی تبریز با ملبس‌ شدن مجدد ایشان -طبق اسناد- مخالفت کرد... پس از سقوط رضاخان، ایشان دو باره ملبس شد و به خدمات تبلیغی و اقامه نماز و غیره ادامه داد. در اوائل نهضت، ایشان در بعضی از جلسات علمای تبریز شرکت نمود و چند اعلامیه نخستین را هم همراه بقیه آقایان امضا کرد، اما با پیدایش اختلافات در امر مرجعیت، کنار کشید، به‌ویژه که بعضی‌ها به عنوان طرفداری از انقلاب، به آیت‌الله خوئی اهانت می‌کردند و ایشان پس از آن به‌طور مطلق دیگر در این امور دخالت نکرد. ایشان تا آنجا به آیت‌الله خوئی ارادت داشت که یکی از فضلا و مدرسین معروف تبریزی مقیم قم را که در تبریز به دیدار ایشان آمده بود، چون به آیت‌الله خوئی جسارت نمود، رسماً از منزل بیرون کرد و به ما هم گفت که دیگر او را به منزل راه ندهیم!

نام ایشان چه بود؟

ذکر نام ضرورت ندارد و اخلاقاً درست نیست، به‌ویژه که ایشان دو سال پیش به رحمت خدا رفت.

آیا ایشان اجازاتی هم از مراجع قم یا نجف داشتند؟

ایشان اجازات متعددی از مراجع و علمای مشهد، قم و نجف، در امور حسبیه، نقل روایت و اجتهاد داشتند که بعضی از آنها در کتاب «تاریخ زندگی و مبارزات آیت‌الله قاضی» نقل شده است. به امید آنکه همه آن اجازات، همراه نامه‌ها و اسناد دیگر مربوط به آیت‌الله قاضی توسط مورخان و فرهیختگان علاقمند به تاریخ معاصر، پیگیری و منتشر گردد، در اینجا دو نمونه از اجازات را از امام خمینی و آیت‌الله سید ابوالقاسم خوئی نقل می‌کنیم.

بسم‌الله‌الرحمن الرحیم

الحمدلله رب‌العالمین و الصلوة و السلام علی‌ محمد و اله الطاهرین و لعنت الله علی اعدائهم اجمعین

و بعد جناب مستطاب سید العلماء الاعلام و ملجاء الانام و حجة‌‌المسلمین و الاسلام آقای حاج سید محمد علی قاضی دامت برکاته و کثرالله امثاله از قبل حقیر مجاز و وکیل هستند در اخذ وجوه شرعیه و ایصال آن بمحل مقرره شرعیه و نیز وکیل هستند در اخذ سهمین مبارکین و ایصال سهم سادات عظام را بمحل مقرر شرعی و صرف نصف از سهم مبارک امام علیه‌السلام را در علو کلمه اسلام و صرف به هر نحو که صلاح می‌دانند با ملاحظه احتیاط و ایصال نصف دیگر را به اینجانب برای صرف در حوزه‌های علمیه و اوصیه ایده‌‌الله تعالی بما اوصی به السلف الصالح من ملازمة التقوی و التجنب عن الهوی و التمسک بعروة الاحتیاط فی‌الدین و الدنیا وارجو من جنابه ان لاینسانی من صالح دعواته و السلام علیه و علی اخواننا المؤمنین و رحمة‌‌الله و برکاتة

بتاریخ 4 محرم‌الحرام 1387 روح‌الموسوی الخمینی

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

الحمدلله رب‌العالمین و صلی‌الله علی خیر خلقه و افضل بریتّه محمد و عترته الطاهرین و بعد جناب مستطاب عماد‌العلماء الاعلام ملاذ الانام حجة‌الاسلام آقای حاج سید محمد علی قاضی طباطبائی دامت برکاته مدتی از عمر شریف خود را در حوزه‌های علمیه قم و نجف اشرف در تحصیل علوم دینیه و معارف حقه الهیه صرف نمود و بحمدالله تعالی دارای مراتب سامیه و مدارج عالیه از فضل و کمال گردیده و مقام شامخی حائز شده‌اند از قبل اینجانب در تصدی جمیع امور حسبیه که منوط باذن و اجازه حاکم شرع است ماذون و مجاز می‌باشند و همچنین از قبل اینجانب وکیلند که آنچه از سهم مبارک امام علیه و علی آبائه الکرام افضل‌التحیه والسلام و سائر وجوه شرعیه دریافت می‌دارند بمقدار حاجت از آن صرف و مابقی را از جهت اقامه حوزه‌های علمیه باینجانب ایصال نمایند و در نقل احادیث معتبره از کتب معتمده علماء امامیه رضوان الله علیهم مانند کتب اربعه کافی و فقیه و تهذیب و استبصار و مجامیع متاخره و رسایل و مستدرک و وافی و بحار و غیر آنها نیز ماذون و مجازند. البته باسانید منتهیه باهل بیت عصمت و طهارت سلام‌الله علیهم اجمعین و سزاوار است مؤمنین نعمت وجود معظم‌له را مغتنم شمرده از محضر مبارکشان استفاده نموده در تجلیل و تبجیل و احترام ایشان حتی‌المقدر کوتاهی ننمایند و اوصیه ایده الله تعالی و سدد و بملازمه التقوی و سلوک سبیل الاحتیاط فانه لیس هناک عن الصراط من یسلک سبیل الاحتیاط و ان لاینسانی من صالح الدعوات کما انی لا انساه ان‌شاءالله. والسلام علیه و علی سائر اخواننا المؤمنین و رحمة و برکاته

ابوالقاسم الموسوی الخوئی 5 / رجب المرجب 1390 ه‍

آیت‌الله قاضی با مرحوم استاد علامه طباطبائی نسبت«نسبی» داشتند. آیا رابطه این دو بزرگوار چگونه بوده و مکاتباتی بین آنها انجام پذیرفته است؟

علامه طباطبائی مظهر کامل و تجلی محسنات اخلاقی بود و با همه علما و تلامذه خود روابط حسنه داشت و معلوم است که این روابط با بنی اعمام و علمای بلاد چگونه خواهد بود... وقتی آیت‌الله قاضی به «قم» آمدند، در منزل استاد علامه طباطبائی در کوچه ارک- متصل به منزل مرحوم آیت‌الله سید احمد زنجانی- برای دیدار، جلوس کردند که عکس‌های تاریخی آن دیدارها موجود است. یکی دو روز قبل، استاد علامه طباطبائی به من فرمودند: «آقای قاضی به قم می‌آید و به منزل ما وارد می‌شود و جلوس دارد... اگر جناب‌عالی وقت دارید، یکی دو روزی در آنجا حضور داشته باشید و طلاب جوانی را که به دیدار ایشان می‌آیند و من آنها را نمی‌شناسم، به ایشان معرفی کنید. در واقع شما خود «میزبان» باشید.» البته این تعبیرات نشان‌دهنده لطف ایشان است... و این بود که من دو روز اول را در منزل استاد حضور یافتم و طبعاً در خدمت آیت‌الله قاضی هم بودم.

مکاتبات چه؟

قاعدتاً باید مکاتبات زیادی بین علامه و ایشان انجام گرفته باشد‌، اما متاسفانه علی‌رغم چندین بار پیگیری مستقیم و مع‌الواسطه، توفیق دریافت آنها حاصل نشد! البته من می‌خواستم آن نامه‌ها در جلد 22 آثار علامه طباطبائی‌، همراه با ده‌ها نامه دیگر ایشان به علماء و بزرگان درج شود. این مجلد از مجموعه آثار علامه در واقع نشان‌دهنده روابط علامه طباطبائی با مراجع و علماء بزرگ و یا شاگردان و علاقمندان خود می‌باشد. به هرحال فقط یک نامه و یک اجازه نامه نقل روایات، از علامه، خطاب به آیت‌الله قاضی موجود بود که در اینجا آنها را نقل می‌کنم:

متن نامه علامه چنین است:

13/1/43 هو

به عرض مقدس می‌رساند. دیشب نامه گرامی، زیارت و موجب مزید افتخار گردید. امیدوارم پیوسته قرین عافیت و موفقیت بوده مشمول عنایات عالیه خداوندی عز اسمه و توجهات خاصه حضرت ولی‌عصر ارواحنا فداه و مبدا خیرات و منشاء فیوضات باشید و گاهگاهی یادی از ارادتمندان بفرمائید. از حالات اینجانب استفسار فرموده بودید، بحمدالله حالم نسبتاً خوب و مشغول دعاگوئی می‌باشم.

خدمت عموزادگان گرامی دانشمند معظم آقای میرزا حسن آقا قاضی و آقای حاج میرزا جواد خان رئیسی سلام اخلاص دارم و همچنین حضور شریف حضرت آقای حاج میرزا لطفعلی‌خان طباطبائی با سلام ارادت مصدعم خدمت علیا مخدره سرکار فریده خانم دامت عزتها اینجانب و همچنین اهل منزل سلام فراوان داریم والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته. محمد حسین طباطبائی

اجازه نامه علامه

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

الحمدلله علی‌الدوام و الصلاة علی افضل انبیائه محمد و آله والسلام اما بعد فهذا ما قدمته الی السید الجلیل و العالم النبیل فخر الاعلام و المحققین حجةالاسلام و المسلمین الحاج میرزا محمدعلی القاضی الطباطبائی التبریزی لا زال مؤیداً بالتاییدات الربانیة و معنیا بالعنایات السبحانیة من اجازتی له ان یروی عنی جمع ما صحت لی روایته عن اولیاء‌الدین النبی و اهل بیت الطاهرین علهیم الصلوة و السلام بطرقی‌المتصلة بهم بالعلماء العظام و المشایخ الکرام قدس الله اسرارهم.

و هی ما ارویه عن شیخی و استاذی آیه‌‌الله‌العظمی‌الامیرزا محمد حسین الغروی النائینی ره بجمیع طرقه عن مشایخه‌العظام و ما ارویه عن المحدث البارع الحاج شیخ عباس القمی ره عن النوری صاحب المستدرک بجمیع طرقه الی البهبهانی ره المشروحة فی آخر المستدرک. و ما ارویه عن شیخنا العابد الزاهد الحاج الشیخ علی القمی النجفی ره کتاب المستدرک قراءة و سماعا و جمیع طرقه اجازة الی البهبهانی ره.

و ما ارویه عن الایه البروجردی عن شیخه الاخوند الخراسانی عن السید محمد مهدی القزوینی عن السید محمد باقر القزوینی عن السید محمد مهدی بحرالعلوم بطرقه‌المذکورة فی آخر المستدرک و ما ارویه عن شیخی و استاذی علم‌التحقیق الحاج میرزا علی اصغر الملکی التبریزی عن سیدنا الاجل السید حسن الصدر العاملی الکاظمی عن الحاج النوری اجازة و سماعاً و قراءة عن شیخ العراقین عن صاحب الجواهر عن کاشف‌الغطاء عن البهبهانی. و ما ارویه عن السید حسن الصدر عن المیرزا هاشم الخوانساری عن السید صدر الدین العاملی و السید صدر عن بحرالعلوم و عن کاشف الغطاء و السید محسن الاعرجی و صاحب الریاض و السید صالح العاملی عن البهبهانی و صاحب الحدائق ره، و عن السید حسن الصدر، عن الحاج ملا علی میرزا خلیل عن الشیخ الانصاری عن السید الصدر و عن‌النراقی عن بحرالعلوم عن البهبهانی و عن السید حسن الصدر عن الحاج ملا علی عن الشیخ عبدالله الرشتی عن بحرالعلوم عن مشائخه و عن السید حسن الصدر عن الحاج ملا علی عن الشیخ جواد ملا کتاب عن السید جواد العاملی عن بحر العلوم بطرقه عن البهبهانی و السید حسین بن ابراهیم القزوینی و السید عبدالباقی الخواتون آبادی و صاحب المحدائق و الشیخ محمد مهدی الفتونی و الشیخ محمد باقر الهزار جریبی.

و عن السید حسن الصدر عن الحاج ملا علی عن الشیخ عبد علی عن الشیخ ابی علی صاحب الرجال عن البهبهانی و عن السید حسن الصدر، عن المیرزا هاشم عن ابیه السید زین العابدین عن السید محمد باقر حجة‌الاسلام عن المحقق القمی و کاشف الغطاء و صاحب الریاض جمیعا عن البهبهانی. و بالطرق السابقه عن بحرالعلوم عن السید حسین القزوینی عن السید نصرالله الحائری عن الشیخ ابی الحسن الشریف عن شیخه صاحب البحار عن مشایخه منهم والده و صاحب الوافی و الشیخ صالح ‌المازندرانی ره و الملا خلیل القزوینی و صاحب الوسائل عن البهانی عن ابیه عن الشهید الثانی‌ره. و بالطرق المقدمة عن السید صدر العاملی عم ابی السید حسن الصدر عن ابیه السید صالح عن السید محمد عن شیخه صاحب الوسائل عن مشائخه الی الشهید الثانی و بالطرق المتقدمة عن بحر العلوم عن صاحب‌الوسائل عن مشائخه الی الشهید الثانی. و بقیه الاسناد مذکوره فی الفهارس کاخر المستدرک و غیره و الحمدلله محمد حسین الطباطبائی

آیت‌الله قاضی در باره خشونت‌ها و اعدام‌های پس از انقلاب چگونه می‌اندیشید و اصولاً در امور قضا دخالت می‌کرد یا نه؟

ایشان تمایلی به دخالت در امور قضات نداشت، ولی این به معنی این نیست که مسئولین قضائی منطقه را به مراعات رأفت و رحمت و عدالت اسلامی دعوت نمی‌کرد. اصولا ایشان روحیه خشونت نداشت و بیشتر طرفدار عفو و گذشت بود. آقازاده محترم ایشان، آقای سید محمدحسین قاضی طباطبائی در مصاحبه‌ای در این زمینه می‌گوید:

«وقتی اعدام‌ها شروع شد، ایشان دادستان انقلاب وقت تبریز را خواستند و من در آن جلسه بودم که ایشان فرمودند: «شما اینهائی را که اعدام می‌کنید، به ازای هر نفر، 20 خانواده به انقلاب بدبین می‌شوند. با رحمت و شفقت اسلامی برخورد کنید. البته یقینی نیست که اینها آدم کشته‌اند، ولی چون مامور شهربانی بودند، اغلب چاره‌ای نداشتند. شما با خشونت رفتار نکنید و برای مجازات آنها را زندانی کنید.» ایشان همین توصیه را در باره ارتشی‌ها هم داشتند و در تبریز فقط یک استوار ارتش اعدام شد، اما متاسفانه بعد از شهادت آقا، وضع عوض شد.»(روزنامه جوان،مورخ 9/8/88، ص.12)

شهادت ایشان توسط «فرقان» را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

ترورهای پس از انقلاب و انتخاب شخصیت‌های برجسته و تاثیرگذار مانند: آیت‌الله مطهری، آیت‌الله صدوقی، آیت‌الله قاضی، آیت‌الله دستغیب، آیت‌الله بهشتی و دیگران، در واقع یک طرح و توطئه برنامه‌ریزی شده امپریالیستی بود که از سوی مزدوران وابسته داخلی و عناصر فریب خورده و جوانان تندروی بی‌منطق اجرا شد که شاید هم بعضی از آن‌ها مانند «خوارج» فکر می‌کردند که با ترور حضرت علی علیه السلام «دارند به اسلام خدمت می‌کنند»!

این ترورها بی‌تردید، بدون نقشه و طرح قبلی نبود و در کل، هدف تصفیه انقلاب از عناصر اصلی و شخصیت‌های موثر بود تا پس از ایجاد خلاء در کادر رهبری عناصر اصلی انقلاب، بتوانند به خیال خود قدرت را در دست گیرند. که برنامه‌های به اصطلاح «فاز نظامی»! آنان این حقیقت را ثابت کرد و اصولا به نظر من حتی بخش عمدة تصرفات غیرشرعی نخستین در آغاز انقلاب، مانند مصادره لجام گسیخته اموال‌،‌ اعدام‌های فراوان عناصر فرعی دست چندم و یا فراری دادن افراد، اغلب در راستای اهداف عناصر چپ و راست وابسته به خارج بود .

در این راستا ناگهان گروه فرقانی پیدا شد که گویا در زمان شاه کار فرهنگی می‌کرده و اکنون دست به اسلحه برده! و مسئولیت ترورها را هم رسماً به عهده می‌گیرد! اما شیخ گودرزی و چند جوان مرید! او نمی‌توانستند اطلاعات لازم را در باره حتی محل برگزاری جلسه شورای انقلاب بدانند و یا دارای امکانات مالی گسترده‌ای باشند: (خانه‌های تیمی، باغ و املاک در لواسانات و کرج، ماشین‌های گوناگون، حساب‌های بانکی متعدد و وسائل چاپ و نشر و امکانات توزیع و هزینه‌های زندگی افراد وابسته و ...) پس این گروه دقیقا سازماندهی شده بود که به این ماموریت مجرمانه بپردازد و گروه یا سازمان پشت پرده، به اهداف بعدی خود برسد... و البته می‌دانیم که آن سازمان‌ها و گروه‌ها، نخست این ترورها را در روزنامه‌های خود به اصطلاح «محکوم» ! می‌کردند و آقای بنی صدر، در مقاله‌ «ای تروریست‌ها»! در روزنامه انقلاب اسلامی خود، آنها را مزدوران و آلت دست مستقیم امریکا و استعمار معرفی کرد... ! ولی همین‌ها، پس از فرار از کشور در مصاحبه‌های خود- به‌ویژه شخص آقای بنی‌صدر - این ترورها را «نبرد آزادی‌بخش! برای رهایی کشور» نامیدند! ...

یکی از علل و انگیزه‌های ترورها توسط گروهک‌ها، علاوه بر اهداف کلی که داشتند این بود که هواداران انقلاب اسلامی را هم وادار به واکنش و خشونت‌ کنند و آنها را وادار به «مقابله به مثل» نمایند که متاسفانه همین طور هم شد و خشونت‌ها به موازات ترورها، تشدید گردید و اعدام‌ها هم شکل ویژه‌ای به خود گرفت.

بی‌تردید شخصیت‌هائی چون آیت‌الله قاضی، آیت‌الله صدوقی، آیت‌الله مطهری، آیت‌الله بهشتی و رجال برجسته دیگر انقلاب که ترور شدند، اگر زنده مانده بودند، جریانات بعدی مسیر دیگری را طی می‌کرد؛ روی همین اصل، دشمنان انقلاب اسلامی، نخست آنها را هدف قرار دادند که در این میان، فرقان آلت دستی بیش نبود و در واقع مجری اوامر و دستورات! بود. در اسناد لانه جاسوسی هم به این نکته اشاره شده است.

به هر حال من تصور می‌کنم که «گروه فرقان» در واقع شاخه ترور سازمانی بود که وقتی این گروه متلاشی گردید،‌خود به‌طور صریح و آشکار به این کارها پرداخت و آن را «اوج مبارزه انقلابی ! در راه خدمت به خدا و خلق نامید» و برای هر ترور و اقدامی هم آیه‌ای نازل می‌کرد!... که اقدامات بعدی و سرانجام آنها را همه می‌دانیم.

ارسال نظر: