انتقاد مشاور وزارت دفاع آمریکا از جنگطلبیهای پنتاگون؛
همه آمریکا فدای جنگ!
"رزا بروکز" نوشت: ارتش آمریکا مانند فروشگاه زنجیرهای والمارت است، هر دو کارمندان تضعیف روحیه شده دارند، اجناس تقلبی در حجم انبوه را در سراسر جهان توزیع میکنند و بدون آنها زندگی مردم آمریکا مختل میشود.
گروه بین الملل « نسیم آنلاین »- "رزا بروکز"، در کتاب جدید خود با نام "همه چیز فدای جنگ و ارتش همه کاره" از نقش سیاست های جنگ طلبانه در پیشبرد جامعه آمریکا پرده برداشته و به از گسترش بی رویه و نفوذ پنتاگون انتقاد کرده است. بروکز که مشاور یکی از معاونین وزیر دفاع آمریکا نیز هست در این کتاب، پنتاگون را به طور عمده با فروشگاه زنجیره ای والمارت مقایسه کرده است.
آنچه در ادامه می خوانید خلاصه ای از این کتاب است که در نشریه آمریکایی فارین پالیسی منتشر شد:
در حال حاضر، نیروهای مسلح آمریکا تبدیل به یک فروشگاه زنجیرهای برای سیاستمداران شدهاند، امّا؛ نظامیانی که در این عرصه فعالیت میکنند، خواستار ایفای نقش نیروهای مسلح در زمانهایی هستند که خطری بزرگ کشور و یا نیروی نظامی را تهدید میکند.
ما در دور باطلی به دام افتادهایم و به این دلیل که همواره با تهدیدات امنیتی نوین در عرصههای جدید روبرو هستیم -تهدیداتی که به عنوان مثال ناشی از شبکههای تروریستی غیردولتی، فضای مجازی، فقر، نسلکشی و سرکوب سیاسی هستند- عادت کردهایم که همهچیز را از لنز " جنگ " ببینیم. به این ترتیب، ما از نیروی نظامی خود تقاضا میکنیم که در یک محدوده در حال گسترش وظایف غیرسنتی را برعهده بگیرد و بیش از پیش فعالیت داشته باشد.
اینکه انسانها هر روز بیش از پیش به تمامی تهدیدها به عنوان "جنگ" نگاه کنند، باعث میشود که فعالیتهای بیشتری را در زمینه "قانون جنگ" داشته باشیم و از طرفی دیگر تحمل ما در برابر سریکاری، خشونت و اجبار افزایش مییابد و البته امکان حفاظت از حقوق اساسی در این فضا کمتر میشود.
*همه چیز آمریکا فدای جنگ!
در همین حال، درخواست از ارتش برای برعهده گرفتن وظایف بیشتر نیاز به بودجه نظامی بالاتر برای آن را به وجود میآورد و به این ترتیب، لزوم صرفهجویی در بخشهای دیگر جامعه مطرح میشود. در این شرایط، لازم است که ما برخی از برنامههای دیپلماسی و توسعه غیر نظامی را کاهش دهیم و یا متوقف کنیم. بنابراین، کاهش بودجه سازمانهای غیر نظامی در جامعه در دستور کار قرار میگیرد و این موضوع به کاهش تواناییهای کلی جامعه منجر میشود و این موضوع موجب میشود که مجدد نگاهها به سمت ارتش معطوف شود و از آن بخواهیم که به گسترش نقش خود برای حل کردن مشکلات جامعه مبادرت نماید.
یک ضربالمثل قدیمی میگوید: وقتی تنها ابزار شما چکش است، همه چیز شبیه را یک ناخن میبینید، این ضربالمثل برای شرایط فعلی جامعه آمریکا صدق میکند و وقتی که تنها عملکرد دولت نظامی است، همه چیز مانند یک جنگ به نظر می رسد و اینگونه تصور میشود که " قوانین جنگ " در همه جا قابل اعمال هستند. در جامعه فعلی آمریکا، قوانین و هنجارهای زمان صلح نیز جابجا میشوند و به عبارت دیگر، وقتی که همه چیز مانند یک جنگ به نظر می رسد، همه چیز شبیه یک ماموریت نظامی میشود، نهادهای مدنی تضعیف میشوند و اعتبار خود را از دست میدهند و این در حالی است که بر وظایف ارتش افزوده میشود.
* مرزهای میان جنگ و صلح از بین رفته استدر شرایط جنگی ما از جنگجویان توقع داریم اقداماتی را انجام دهند که همان اقدامات در زمان صلح غیر اخلاقی و غیر قانونی هستند، امّا؛ زمانی که حد و مرزهای جنگ و نظامیگری گسترش مییابد و مبهم میشود، دیگر توانایی تشخیص اقداماتی که باید محکوم شوند و یا مورد ستایش قرار گیرند، از بین میرود.
دقیقا به همین دلیل است که همواره انسانها در طول تاریخ به دنبال مشخص کردن مرز بین جنگ و صلح و بین نقش یک نظامی با غیرنظامی بودهاند.
به عنوان مثال، تا کمتر از یک قرن پیش، بسیاری از جوامع غربی تأکید داشتند که آغاز جنگ باید به طور رسمی اعلام شود و جنگ باید در محلهای خاصی و توسط سربازان یونیفورم پوشیده و از طریق سازمانهای نظامی سلسلهمراتبی و تخصصی انجام شود.
در جوامع مختلف و زمانهای گذشته، جوامع توسعهیافتهتر آیینهای دیگری برای ترسیم مرزهای جنگ داشتهاند و از طبل جنگ و افسونگری برای به تصویر کشیدن آن استفاده میکردند و در برخی موراد، مراسم پیچیده و تشریفاتی برای جنگجویان وجود داشت.
مانند جوامع دیگر، آمریکاییها نیز تشریفاتی برای ایجاد تمایز بین نظامیان و غیرنظامیان داشتهاند، مثلاً؛ سربازان موهای خود را به شیوه خاصی کوتاه میکرده، نمادهای خاصی بر سینه داشته و در مراسم رژه شرکت میکردهاند.
* یازده سپتامبر جنگ را به زندگی روزمره مردم تبدیل کرد
با وجود شرایطی که در بالا گفته شد، حملات یازده سپتامبر در آمریکا، طلیعه یک امر جدید در عرصه جنگ بود و آن اینکه این حوزه مجزا به دنیای روزمره مردم از جمله ادارات، مراکز خرید، مدارس، و بازیهای فوتبال کشیده شد.
به این ترتیب، در جامعه آمریکا جنگ به ارتش، به عنوان یک نهاد اجتماعی متمایز، که هم مورد توجه زیاد قرار گرفته و هم نادیده گرفته میشود، واگذار شده است. آمریکاییها تمایل دارند که در مورد جنگ، فکر کنند، جنگ یک استثنا بر حالت عادی امور است که به راحتی قابل تشخیص میباشد. از سویی دیگر، ارتش اگر مکرراً به وسیله کارکردهای تخصصی و مربوط به جنگ تعریف شود، یک موسسه به شمار میرود که به راحتی قابل فهم است.
امّا؛ در دنیایی مملو از شبکههای فراملی تروریستی، جنگجویان سایبری و بازیگران غیر دولتی اخلالگر، دستهبندیهای سنتی درباره جنگ و صلح، نظامی و غیر نظامی ناکارآمد شدهاند. جنگهای سایبری یا تروریستی، بدون مرز زمانی یا مکانی رخ میدهند و ما نمیتوانیم شرایط اینگونه جنگها را در نقشه مشخص کنیم و یا نقطه پایانی برای آنها در نظر بگیریم.
* آمریکا با دشمنی نا مشخص می جنگد!در این شرایط، دیگر اطمینانی درباره این موضوع وجود ندارد که در شرایط فعلی چه چیزی یک سلاح محسوب میشود، یک هواپیمای ربوده شده یا یک خط از کد کامپیوتری؟؟؟ حتی، امکان تعریف دشمن نیز وجود ندارد و در حالیکه، برای تقریباً دو سال است که ایالات متحده به پرتاب بمب در سوریه مبادرت میکند، هنوز معلوم نیست که دشمن آمریکا در سوریه چه کسی است. معلوم نیست که آمریکا با یک سازمان تروریستی، گروه شورشی، مجموعه از افرادی که به صورت بیقاعده گرد هم آمدهاند، ارتش ایران یا روسیه و یا خود هرج و مرج به عنوان دشمن روبرو است.
در حال حاضر، هر گونه اصل و اساسی برای ایجاد تمایز میان نظامیان و غیرنظامیان از بین رفته است. ما نمیدانیم که آیا یک هکر چینی، یک سرمایهگذار در الشباب در سومالی، یک نوجوان پاکستانی که افراط گرایی را در فیسبوک تبلیغ میکند و یا یک مهندس روس که توسط داعش برای حفظ حوزههای نفتی سوریه تطمیع شده است، جنگجو محسوب میشوند.
نکته مهم این است که در زمان جنگ، قانون جنگ اعمال می شود و دولتها و عوامل آنها به استفاده از تسلیحات نظامی کشنده و دیگر اشکال اجبار مبادرت میکنند، امّا؛ حقوق در زمان صلح با زمان جنگ فرق دارد و در زمان غیرجنگی باید حقوق فردی انسانها رعایت شود و در این زمینه پاسخگویی وجود دارد.
* نیروهای نظامی آمریکا همه کاره اند!هنگامی که ما توانایی مرزگذاری بین حالت جنگ و صلح را از دست میدهیم، مبانی اصولی برای تصمیمگیری توسط نظامهای دموکراتیک نیز از بین میرود، در اینجاست که این سوالات اساسی مطرح میشود که آیا باید پا را از محدوده بررسی قضایی فراتر بگذاریم؟ چه زمانی یک دولت میتواند "قوانین سری" وضع کند؟ چه زمانی میتوانیم بر تماسهای تلفنی و ایمیل شهروندان نظارت کنیم؟ در صورتیکه دادرسی وجود داشته باشد، چه کسی باید به زندان انداخته شود؟ کجا، کی و علیه چه کسانی میتوان از اعدام استفاده کرد؟ آیا حملات هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا در یمن یا لیبی، هدف قرار دادن نیروهای دشمن در شرایط جنگی است و قانونی محسوب میشود و یا این اقدامات یک قتل ساده است؟
هنگامیکه ما به صورت ناگهانی، محدوده چیزهایی که به آنها برچسب جنگ میزنیم را گسترش میدهیم، توانایی خود را برای تصمیمگیری در مورد اینکه چه وظایفی را باید به ارتش و چه وظایفی را به غیرنظامیان بسپاریم، از دست میهیم.
امروزه، پرسنل نظامی آمریکا تقریبا در تمامی کشورها فعالیت میکنند و تقریباً تمامی کارهایی که بر روی کره زمین وجود دارد را انجام میدهند. آنها طیف گستردهای از فعالیتهای گاه بیربط به یکدیگر را برعهده دارند. به طوریکه نظامیان آمریکایی عملیاتهای غافلگیرانه و پروژه اصلاحات کشاورزی، برنامهریزی حملات هوایی و طرحهای توسعه کسب و کار کوچک، فعالیتهای مربوط به نمایندگی مجلس، فعالیت در تلوزیویون، گشتزنی برای دستگیری دزدان دریایی، واکسیناسیون گاو، نظارت بر ارتباطات ایمیل جهانی و برنامههایی برای جلوگیری از قاچاق انسان را انجام میدهند.
مانند والمارت، که یک فروشگاه زنجیرهای بزرگ در آمریکاست و ارتش مسئول آن است، ارتشیها در دنیای امروز میتوانند در آمریکا از منابع گسترده اقتصادی بهرهبرداری نمایند، در حالیکه این امکان برای دیگران فراهم نیست. به ویژه تسهیلات وسوسهانگیزی که این فروشگاه زنجیرهای در اختیار ارتش در آمریکا قرار داده است، در اختیار دیگر نهادها مانند وزارت امور خارجه که حوزه اختیارات آن در حال کم شدن است، وجود ندارد.
بدیهی است که پنتاگون نمیتواند به خوبی وزارت امور خارجه و یا آژانس ایالات متحده برای توسعه بین المللی در بخش ترویج اصلاحات کشاورزی و یا اقتصادی عمل کند، امّا؛ یک نکته مثبت مربوط به پنتاگون این است که این نهاد بر خلاف سازمانهای دولتی غیر نظامی آمریکا، میلیونها نفر نیروی انسانی در اختیار دارد که حاضرند ساعاتها در شرایط وحشتناک کار کنند.
در ایالات متحده، تحقیر کردن والمارت به دلیل ارائه کالاهای ارزان و جلف و حضور در همه جا و مسائل دیگر به امری عادی تبدیل شده است، امّا؛ زندگی آمریکاییها بدون این فروشگاهها سخت است.
* نظامیان آمریکایی برده هایی برای جنگیدن شده اند
در حال حاضر، نظامیان در ایالات متحده به دنبال تعریف نقش و رسالت خود هستند و همچنین تلاش میکنند تا در میان جمعیت غیرنظامی این کشور احساسات ضد و نقیض خود را تداعی کنند. مقامات غیر نظامی دولتی در آمریکا، خواستار ارائه خدمات بیشتر توسط نظامیان و هزینه کمتر برای آنها هستند، همچنین آنها ارتشی را میخواهند که وارد بحثهای مربوط به استراتژی در کشور نشود و امّا؛ همواره برای نجات کشور آماده باشد.
در واقع در آمریکا ارتشی مورد نیاز است که به نیازهای در حال گسترش واشنگتن در زمینه جنگ پاسخ دهد، امّا؛ هرگز سوالهای اخلاقی و حقوقی را که بر اثر فرسایش مرز میان جنگ و صلح به وجود میآید، مطرح نکند.
ما نظامیانی را میخواهیم که قادر باشند هر مشکل جهانی را حل کنند، امّا؛ در مورد جدا شدن از جامعه به وسیله نرده و سیم خاردار، آداب و رسوم نادرست و سوء تفاهمهای فرهنگی اعتراضی نداشته باشند.
حتی در جامعه فعلی ایالات متحده که مرزهای جنگ مبهم شده است، نظامیان به عنوان یک نهاد انسانی رشد کرده و بیش از پیش از جامعه متمایز شدهاند. این نظامیان وظیفه حمایت از جامعه و جلوگیری از ایجاد این سوال در ذهن مردم که چه چیزی جنگ تعریف میشود و چه چیزی جنگ نیست، را برعهده دارند.
* برای ایجاد تغییر در شرایط جنگی ایالات متحده دیر نیستبدیهی است که آنچه جنگ نامیده میشود، باید بتواند انسان را از محدودیتهای اخلاقی و یا مفاهیم متداول آزاد کند و وظایف مشخصی باید برعهده نظامیانی که یونیفرم مخصوص میپوشند، قرار گیرد. ما در عرصه جنگ با مفاهیم، تعاریف، قوانین و نهادهایی روبرو هستیم که ما را به دام انداخته و گیج کردهاند، البته آنها نسبت به تشریفات مذهبی گذشته و دستهبندیهای این چنینی که در گذشته وجود داشتهاند، دائمیتر نیستند.
ما مجبور نیستیم جهانی مملو از جنگهای بدون مرز که پایانی برای آنها متصور نیستیم و در آن نظامیان احساسات منسجمی درباره اهداف یا محدودیتها ندارند را قبول کنیم. اگر ابهام اخلاقی و حقوقی ایالات متحده، نگرانی ما را در مورد کشتار، پنهانکاری دولت و یا بازداشتهای نامحدود هدف قرار داده است، ما باید به سمت ایجاد بررسیها و موازنههای جدید که تمایز سنتی بین جنگ و صلح را مشخص میکنند، گام برداریم .
اگر ما تمایلی به انزوا و دخالت ارتش در امور اقتصادی نداریم، باید تغییراتی در استخدام، آموزش، استقرار و مسائل دیگر در بخش نظامی ایجاد کنیم و به بازتعریف نقش ارتش در جامعه بپردازیم و از سویی دیگر، به تقویت نهادهای سیاست خارجی غیر نظامی خود مبادرت نماییم .
* برخی از نظامیان در آمریکا، خواستار ادامه اوضاع فعلی هستندصرف نظر از تمامی چیزهایی که گفته شد، تعدادی از ژنرالهای ارتش تمایل دارند که به روند دخالت دولت در امور اقتصادی، ریاست داشته باشند. از سویی دیگر، آنها میترسند که مردم که نسبت به ارتش بیش از حد قدرت گرفته هراس دارند، نه تنها فعالیتهای غیرنظامی ارتش بلکه خود نیروهای مسلح را از بین ببرند. در واقع این ژنرالها هراس دارند که تحت فشارهای مداوم مشخص شود که ارتش ارزشهای پایداری را به جامعه ارائه نمیدهد و باید تحت عنوان "همه چیز برای همه" امتیازات خودشان را از دست بدهند.
در نهایت، ژنرالها میترسند که ارتش مانند یک فروشگاه زنجیرهای والمارت( Walmart ) در نظر گرفته شود، هر دوی اینها (ارتش و فروشگاه زنجیرهای مورد بحث) درباره آنچه ارائه میدهند و تسلط خود بر بازار نگران هستند. از سویی دیگر، کارمندان تضعیف روحیه شده و اجناس تقلبی که در حجم انبوه تولید شدهاند، در سراسر جامعه گسترده میشوند و این یک مشکل محسوب میشود.